جدول جو
جدول جو

معنی نساب - جستجوی لغت در جدول جو

نساب
(نَسْ سا)
مرد نیک دانا به انساب. (از منتهی الارب) (آنندراج). علیم به انساب. (اقرب الموارد). عالم به انساب. (المنجد). مرد دانای به انساب مردم. (از ناظم الاطباء). نسب شناس. متخصص در معرفت انساب. (سمعانی). نسابه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه نسب های مردم داند
لغت نامه دهخدا
نساب
مرد دانا به انساب، عالم به انساب، نسب شناس
تصویری از نساب
تصویر نساب
فرهنگ لغت هوشیار
نساب
((نَ سّ))
نسب شناس
تصویری از نساب
تصویر نساب
فرهنگ فارسی معین
نساب
علم الأنساب
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به عربی
نساب
Genealogist
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نساب
généalogiste
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نساب
genealogista
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نساب
genealog
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به لهستانی
نساب
генеалог
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به روسی
نساب
генеалог
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نساب
genealoog
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به هلندی
نساب
Genealoge
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به آلمانی
نساب
genealogista
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نساب
نساب
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به اردو
نساب
نسّاب، برنامه درسی
دیکشنری اردو به فارسی
نساب
genealogista
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نساب
นักพันธุศาสตร์
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به تایلندی
نساب
גניאולוג
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به عبری
نساب
系譜学者
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نساب
系谱学家
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به چینی
نساب
족보 전문가
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به کره ای
نساب
soybilimci
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نساب
ahli silsilah
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نساب
বংশতত্ত্ববিদ
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به بنگالی
نساب
वंशावली विशेषज्ञ
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به هندی
نساب
mtaalamu wa ukoo
تصویری از نساب
تصویر نساب
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسابه
تصویر نسابه
کسی که دارای علم انساب است و نسب مردم را می داند، نسب شناس، عالم به انساب
فرهنگ فارسی عمید
(نَ بَ)
نسابه. خویشاوندی. پیوند: نسب افریدون بدین نسابت کی یاد کرده آمد بیشترین نسابه و اصحاب تواریخ درنیافته اند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 11). رجوع به نسابه شود
لغت نامه دهخدا
(نَسْ سا بَ)
نسّابه: در نام و عدد ایشان میان تواریخیان و نسابت خلاف بسیار است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 16). در نسب این اشک میان نسابت خلاف است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 59). رجوع به نسّابه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
قرابه. (اقرب الموارد) (المنجد). خویشاوندی. نزدیکی. پیوستگی
لغت نامه دهخدا
(نَسْ سا بَ)
نسّاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرد نیک دانا به انساب. (از منتهی الارب). نسب شناس و ماهر در معرفت انساب. (از سمعانی). تاء آخر آن علامت مبالغه است در مدح مانند علامه. (منتهی الارب). مرد نسب دان. (یادداشت مؤلف) : نسب افریدون بدین نسابت کی یاد کرده آمد بیشترین نسابه و اصحاب تواریخ درنیافته اند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 11)
لغت نامه دهخدا
(نَسْ سا بَ / بِ)
نسّابه. مرد نسب دان. عالم به علم انساب:
ای سید بارگاه کونین
نسابۀ شهر قاب قوسین.
نظامی (لیلی و مجنون ص 9)
لغت نامه دهخدا
تبار شناس تبار دان پروز شناس آنکه نسب مردمان وقبایل راداند نسب شناس: ای سیدبارگاه کونین، نسابه شهرقاب قوسین، (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358) توضیح} ه {آخرکلمه برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انساب
تصویر انساب
جمع نسب، پشتها، نژادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسابه
تصویر نسابه
((نَ سّ بَ))
آن که نسب مردمان و قبایل داند، نسبت شناس
فرهنگ فارسی معین