جدول جو
جدول جو

معنی نزیعه - جستجوی لغت در جدول جو

نزیعه
(نَ عَ)
تأنیث نزیع، به معنی مقتلع و مقطوف. (از المنجد). چیده شده، زن که به بیگانه داده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که در غیر طایفۀ خود شوهر کند و بدانجا رود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج، نزائع، آنکه آرزومند و مشتاق به وطن باشد. (از المنجد). تأنیث نزیع. رجوع به نزیع شود، ناقه و اسب گرامی نژاد که به شهری دیگر غیر از زادبوم آن و از قومی دیگر کشیده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب و شتر نجیبی که آن را به جائی جز زادبومش برده باشند. (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). ماده شتر نجیبی که به شهر غیر از بوم و زادخود برای فروش برند، اسب گرامی که از قومی دیگر گرفته باشند. (ناظم الاطباء). ج، نزائع
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزیه
تصویر نزیه
پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ لَ)
جائی است در عرفات. (منتهی) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
غریب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (المنجد). بیگانه. (ناظم الاطباء). ج، نزّاع، نزعاء، که مشتاق وطن خویشتن است. (از المنجد) ، دور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بعید. (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). گویند: مکان نزیع، بعید. (المنجد) ، آنکه مادرش برده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه مادرش سبیه باشد. (از المنجد) (از اقرب الموارد). که مادرش برده و کنیز و غیرآزاد است، میوۀ از درخت فروگرفته و چیده شده. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مقطوف. چیده شده. (از اقرب الموارد) ، مقتلع. برکنده شده. (از المنجد) ، چاه نزدیک تک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد). چاه که قعر او نزدیک بود. (فرهنگ خطی). که با دست بتوان از آن آب کشید. (ناظم الاطباء) ، شریف از قوم که نسبش به خاندانی کریم رسد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). نژاده. کریم النسب، فرس نزیع، اسب اصیل و نژاده. (از اقرب الموارد) (از المنجد). کریم الاصل. (المنجد). ج، نزّاع
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جای زیبا و دارای رنگهای نیکو. جای پاک و پاکیزه و دور از کشت و آبهای راکد و از کثافات و مگسهای حوالی شهر و دهات و از آب خیز دریا و فساد و بدی هوا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکان نزیه، مکان نزه. (منتهی الارب). خرم. (از دهار). جای خوش آب وهوا. رجوع به نزه شود، جای خالی دور از مردمان که در آن کسی نباشد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مکان نزیه، جایگاهی خالی. (مهذب الاسماء) ، پاکیزه، نزیه الخلق، نزه الخلق، دور از بخل و شئامت. (از ناظم الاطباء). گویند: هو کریم نزیه، أی بعید عن اللؤم. (منتهی الارب). رجل نزیه، مردی بزرگوار. (مهذب الاسماء) ، پاک. دور از بدی. منزه، مرد دور از ناخوشی و پژمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوری جوینده از هر ناپسندی. متباعد از هر مکروهی. ج، نزهاء، نزاه، انزاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
سودمندی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
نام ضیافت قدوم سفر. (غیاث اللغات از صراح و شرح نصاب). مهمانی مسافر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مهمانی بازآمدن از سفر. (مهذب الاسماء) (از المرقاه ص 67). طعام که برای ازسفررسیده فراهم کنند. (از اقرب الموارد) ، ستور که در مهمانی کشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، نقائع. و منه قولهم: الناس نقائعالموت، أی یجزرهم جزر الجزار النقیعه. (تاج العروس) ، طعام مردی آن شب را که مالک گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). طعامی که مرد در شب عروسی که زن میگیرد میدهد. (ناظم الاطباء). ج، نقع
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
معیبه: فلانه نزیکه، معیبه. (اقرب الموارد). عیبناک. و رجوع به نزیکات شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
تأنیث نزیه. (منتهی الارب). رجوع به نزیه شود، ارض نزیهه، ارض نزهه. (از اقرب الموارد). رجوع به نزهه شود
لغت نامه دهخدا
(نَزْ زا عَ)
تأنیث نزّاع: نزاعه للشوی. (قرآن 16/70). رجوع به نزاع شود
لغت نامه دهخدا
(نُ عَ)
آنچه به دست خود برکنی سپس بیفکنی. ما نزعته بیدک ثم القیته. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
توک موی گرداگرد سر کودک شبیه به ذوایه گذارند. (منتهی الارب) ، زلفهای بناگوش. (ناظم الاطباء) ، موی پاره ای که در وسط سر کودک گذارند خاصه. (منتهی الارب). کاکل. (ناظم الاطباء). قزّعه. (منتهی الارب). رجوع به قزعه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
دختربچۀ ملیح و ظریف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تأنیث بزیع. (منتهی الارب). و رجوع به بزیع شود، میل شدید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نزعه. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به نزعه و نیز رجوع به معجم متن اللغه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قزیعه
تصویر قزیعه
تارک موی تراشیدن موهای سرو برجای نهادن موی تارک
فرهنگ لغت هوشیار
بی آک، پاکدامن، درستکار، پرهیزگار پاک وپاکیزه، خوش وخرم باصفا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیع
تصویر نزیع
کنیز زاد، دور، میوه چیده، چاه نزدیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیه
تصویر نزیه
((نَ))
پاک و پاکیزه، خوش و خرم، باصفا، پاکدامن
فرهنگ فارسی معین