جدول جو
جدول جو

معنی نرکل - جستجوی لغت در جدول جو

نرکل
بز نر، گوزن نر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرک
تصویر نرک
مهرۀ کوچک مخروطی خال دار شبیه پوست پلنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیکل
تصویر نیکل
فلزی نقره ای رنگ، سخت، چکش خور، صیقل پذیر و دیرگداز برای که ساختن ظروف و پوشاندن فلزات و فسادناپذیر کردن آن ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(نِ کِ / نَ / نَ کَ)
پسرامرد نوخاسته. (از برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوخاسته بود که هنوز خطش برنیامده باشد. (اوبهی). نگل. (برهان قاطع) (آنندراج). مصحف تگل. رجوع به تکل و تگل و لغت فرس ص 321 و صحاح الفرس ص 206 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ ل ل)
نوعی رفتار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بپای زدن اسب راتا بدود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، به یک پای زدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، به یک پای لگد زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). لگد زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لگد زدن. (یادداشت مؤلف). پای فراکسی زدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گندنا، و خوردن آن بعد از غذامانع ترش شدن طعام است. (منتهی الارب) (آنندراج). درلهجۀ عبدالقیس گندنا را گویند. (از اقرب الموارد). گندنا و کراث. (ناظم الاطباء). رجوع به گندنا شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ترسندۀ سست و ضعیف دل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الضعیف الجبان. (معجم متن اللغه) (از المنجد) (اقرب الموارد). ترسنده، قاصر در امور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ضعیف در کارها، بازایستادۀ از سوگند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). (آنندراج). بازایستنده از سوگند و قول و عهد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کسی که مباشر گرفتن جریمه می باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ جُ)
نوعی از جامۀ ابریشمی باشد که در حبشه بافند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ کِ)
دهی است از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر، در 16هزارگزی جنوب خورموج، در جنوب غربی کوه دلیر و بر ساحل دریا، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 113تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
دهی است از دهستان املش بخش رودسر شهرستان لاهیجان، در 10هزارگزی جنوب غربی رودسر و 3هزارگزی مشرق املش، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از نهر حاجی آباد، محصولش برنج و چای، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ کَ / کِ)
جرگه و حلقه زدن و صف کشیدن مردم و حیوانات دیگر باشد، گویند ترکی است. (فرهنگ نظام از فرهنگ وصاف). رجوع به نرگ و نرگه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
ضخیم از هر چیز. (الجماهر ابوریحان ص 143)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان اشکور بالا از بخش رودسر شهرستان لاهیجان، در 43هزارگزی جنوب رودسر و 7هزارگزی جنوب شرقی سی پل، در ناحیۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه، محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت و گله داری و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفه های ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
راه. (منتهی الارب). طریق. (اقرب الموارد) ، پهلوی ستور که بر وی لگدرسد در راندن و تاختن. (دو تا را مرکلان، و جمع را مراکل گویند). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَکْ کَ)
نعت مفعولی از مصدر ترکیل. رجوع به ترکیل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ کَ)
پای. (منتهی الارب). پای شخص سوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پای بر بیل نهادن تا بزمین فروشود. (تاج المصادر بیهقی) لگد زدن بر بیل تا فرورود بر زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء) ، کنده شدن زمین با سمهای چارپایان. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ کُ)
دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه شهرستان مشهد. سکنه 127 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نرک
تصویر نرک
نر، زمخت وخشن: اسفناج نرک، درخت بی بر: توت نرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرجل
تصویر نرجل
نوعی جامه ابریشمی که درحبشه بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکل
تصویر رکل
گندنا تره، گندنا خواری، لگد زدن، سم کوفتن ستور
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه زدن گروهی به جهت منع حیوانات شکاری ازخروج ازمحوطه ای معین تاشکارشاه یاامیران آسان باشدجرگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکل
تصویر نکل
دلیر کار آزموده: مرد، رام کرده اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرکل
تصویر مرکل
برسخور (برس مهمیز) لگد خور بر پهلوی ستور، راه پای پای سوار
فرهنگ لغت هوشیار
فلزیست نقره یی رنگ و براق از خانواده آهن و بسیار صیقل پذیر. وزن مخصوص آن در حدود 8، 8 و وزن اتمی آن قریب 58 است و در حدود 1451 درجه حرارت ذوب میشود. کاملا چکش خوار و قابلیت تورق و مفتول شدن آن زیاد است بحدی که میتوان ازان مفتولهایی بقطر 100، 1 میلی متر و ورقه هایی بضخامت 100، 2 میلی متر تهیه کرد. این فلز در سال 1771 میلادی به وسیله کرنستد سوئدی کشف شد، نیکل مانند آهن بوسیله آهن ربا جذب میشود (ولی این خاصیت را کمتر از آهن دارد)، نیکل در برابر عوامل خارجی بهتر از آهن مقاومت میکند. اکسیژن هوای خشک برنیکل اثری نداردوبکمک رطوبت هم بکندی برآن اثر میکند. بهمین مناسبت نیکل برای حفظ فولاد از زنگ در فولاد سازی بکار میرود. در حرارت قرمز هم بر عکس آهن تنها سطح آن اکسید میشود. از اسیدها جوهر نمک و جوهر گوگرد بسختزی با نیکل ترکیب میگردند و برعکس جوهر شوره به آسانی با آن ترکیب میشود. مهمترین نمکهای نیکل که در همه آنها نیکل دو ظرفیتی است سولفات نیکل و نتیرات نیکل و کلرو نیکل است که همه با 6 ملکول آب متبلور میشوند. نیکل در برابر بازها بخوبی مقاومت میکند و از اینرو بوته های نیکل در آزمایشگاه برای گرم کردن قلیاها بکار میبرند. نمکهای نیکل اگر خشک باشند زرد رنگ هستند و با سولفور آمونیوم رسوب سیاه سولفور نیکل میدهند که تنها در اسید حل میشود (یکی از طرق شاسایی نمکهای نیکل)، نیکل را برای سکه زدن پشیز بکار میبرند و برای ساختن گلوله های توپ و بمب ها نیز استعمال میشود. بعلاوه از آن برای آب نیکل کاری استفاده میکنند (ملحی که جهت آب نیکل کاری بکار میرود سولفات مضاعف نیکل و آمونیوم است، مسکوکی است برابر 5 سنت معمول در ایالات متحده امریکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرک
تصویر نرک
((نَ رَ))
نر، زمخت و خشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرجل
تصویر نرجل
((نَ جُ))
نوعی جامه ابریشمی که در حبشه بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیکل
تصویر نیکل
((کِ))
فلزی است نقره ای رنگ و براق از خانواده آهن و بسیار صیقل پذیر
فرهنگ فارسی معین
((نَ کَ یا کِ))
حلقه زدن گروهی به جهت منع حیوانات شکاری از خروج از محوطه ای معین تا شکار شاه یا امیران آسان باشد، جرگه
فرهنگ فارسی معین
سرازیر کردن ظروف حاوی مایعات سرازیر کردن و فرو ریختن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نشانه ی نر بودن، آلت نرینگی
فرهنگ گویش مازندرانی