جدول جو
جدول جو

معنی نرسیان - جستجوی لغت در جدول جو

نرسیان
(نِ)
خرمای نیکو و جید. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی است از خرما. (مهذب الاسماء). نوعی از خرمای نیکو. (ناظم الاطباء). نوعی خرما است و آن بهترین خرماهاست. (از اقرب الموارد). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
نرسیان
نوعی ازخرمای نیکو
تصویری از نرسیان
تصویر نرسیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسمان
تصویر ارسمان
(پسرانه)
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برسیان
تصویر برسیان
(پسرانه)
نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برلیان
تصویر برلیان
(دخترانه)
الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوسیان
تصویر بوسیان
(پسرانه)
از قبایل ماد (نگارش کردی: بسیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارسلان
تصویر ارسلان
(پسرانه)
مرد افکن، شکست ناپذیر، شیر، دلیر، شجاع، نام پادشاه سلجوقی، نام پسر مسعود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترنیان
تصویر ترنیان
(دخترانه)
سبدی که از شاخه های بید می بافند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرسیان
تصویر پرسیان
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، سیان، پرشیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برسیان
تصویر برسیان
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، سیان، پرسیان، پرشیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برسیان
تصویر برسیان
نوعی خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموش کردن، فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
قریه ای از خرۀ مؤمن آباد در قاینات. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان. در 48هزارگزی جنوب اردستان و 16هزارگزی جنوب غربی راه اردستان به نائین، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 2556 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولات عمده اش غلات، خشکبار، لبنیات، کتیرا و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَسْ)
آن که فراموشی بر وی غالب باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (غیاث اللغات). فراموشکار
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برسیا. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به برسیا شود، نیکویی بافت و ظرافت آن. نیک به هم بافته بدون تار و پود پارچۀ پشمی و قالی و جز آن. مقابل شلاته و شل
لغت نامه دهخدا
نوعی از سنگ باشد و آن در هندوستان بهم میرسد و در صنعت کیمیا به کار آید. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنگی سبزرنگ، شفاف، صافی و ثقیل است. آن را کلس کنند چنانکه سفید شود، پس گرم و در شنگرف حل کنند تا همچون مغنیسا گردد و بلور به آتش کرده از این کرسیان بر او ریزند رنگش مثل یاقوت شود. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسب نر و هر ستوری. (ناظم الاطباء). اسب نر. حصان. مقابل مادیان. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
لگد مادیان به نریان درد نکند
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 373 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
تثنیۀ نسا است. (منتهی الارب). رجوع به نسا شود
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ)
واحد نرسیان. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب). رجوع به نرسیان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شهرکی است به خراسان از گوزگانان اندر میان جهوذان و پاریاب، و حد او دو فرسنگ است. (از حدود العالم). نام قریه ای میان فاریاب و بلخ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برسیدن
تصویر برسیدن
وصل، رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی درنده شیر شیر، دلیر، یکی از ویژه نام های ترکی است شیر درنده، شیر، مجازاًمرد شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نریان
تصویر نریان
اسب نرمقابل مادیان، هر ستورنر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
فراموشی، فرو شدن از خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیان
تصویر پرسیان
گیاهی است که بر درختان پیچید عشقه، پرسیاوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برلیان
تصویر برلیان
الماس بی رنگ و شفافتراش یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نریان
تصویر نریان
((نَ))
اسب نر، مقابل مادیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسیان
تصویر نسیان
((نِ))
فراموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برسیان
تصویر برسیان
((بَ))
پرشیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرسپان
تصویر نرسپان
اشتباه
فرهنگ واژه فارسی سره
ذهول، فراموشی
متضاد: یاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد