جدول جو
جدول جو

معنی نرساباد - جستجوی لغت در جدول جو

نرساباد(نِ)
نام دهی است در ناحیۀ ماربین اصفهان: و به ناحیت ماربین دیهی است که آن را نرساباد خوانند و پیش جماعتی از اهالی آن دیه داروئی باشد که به غیر از نسل و اولاد آن جماعت آن را کسی دیگر نداند و نشناسد. هر کس را که سحری با او کرده باشند یا بیهوشی یا نوعی از جنون و فساد افاعیل نفسانی بدو رسیده باشد یا چیزی به خورد او داده باشند، یکی شربت از آن داروی در شیر گاوی که رنگ شقرت دارد حل کنند و در شبی از شبهای محاق او را بخورانند و بر وی ریزند در حال به قدرت حکیم آفریدگار جل جلاله عقدۀ سحر از زبان او گشوده شود و بدانچه بدو رسیده باشد گویا گردد. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 41)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریاباد
تصویر آریاباد
(پسرانه)
آریاپاد نگهبان قوم آریایی
فرهنگ نامهای ایرانی
از دیه های فراهان است. (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و باغات و انجیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
قریه ای است به دوفرسنگی مرو و گروهی از ائمۀ علماء از آن برخاسته اند. از جمله: محمد بن عمران الارسابندی و ابوالفضل محمد بن الفضل الارسابندی و قاضی محمد بن الحسین الارسابندی الحنفی قاضی مرو و او از بزرگان رجال و فرشته ای بصورت عالمی بود. (معجم البلدان) ، جمع واژۀ رسن
لغت نامه دهخدا
(خُ رُ)
قریتی است بسمت مشرق دجله از اعمال نینوی ̍ در موصل. در این قریه آبها و تاکستانهای فراوان یافت میشود. در کنار این قریه شهر خرابی موسوم به بیرعون وجود دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
از دیهای وازکرود قم، و یقال، مزرعۀ مبارکاباد. (تاریخ قم ص 137)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به ترس آباد. رجوع به ترس آباد شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی از دهستان شهر نو بالا ولایت باختر از بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 155 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، بنشن. شغل اهالی زراعت و مالداری، قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، در 4500گزی جنوب شرقی اشنویه، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 124 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
از قرای بخارا است، (از معجم البلدان ج 8 ص 324) (از سمعانی) (از حاشیۀ ص 26 تاریخ بخارا)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شاید صورت اولی اسدآباد: اساباد، کرمانشاهان، مرج، شهرکهائی اند (از جبال) بر ره حجاج، انبوه و آبادان و بانعمت. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(نَسْسا)
جمع واژۀ نسّابه. رجوع به نسّابه شود
لغت نامه دهخدا
از انواع بادهای محلی
فرهنگ گویش مازندرانی