جدول جو
جدول جو

معنی نرخی - جستجوی لغت در جدول جو

نرخی
(نِ)
آنکه تعیین قیمت رایج را می کند. قیمت کننده. مقوم. (ناظم الاطباء). منسوب به نرخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرسی
تصویر نرسی
(پسرانه)
فرشته وحی در اوستا، نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نخری
تصویر نخری
نخستین فرزند، فرزند ارشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
نرم بودن، کنایه از لطف و مهربانی، برای مثال اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید (سعدی - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخی
تصویر چرخی
گرد مانند چرخ
فروشنده ای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد
کسی که در سماع به دور خود می چرخد
ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد مانند ظرف های مسی و برنجی
نوعی اطلس و جامۀ ابریشمی نازک
جنگجویی که با کمان تیر می انداخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخی
تصویر برخی
بعضی، پاره ای، قسمتی
قربانی، فدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخی
تصویر سرخی
سرخ بودن، رنگ سرخ، شهاب صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرخی
تصویر صرخی
سرخی
فرهنگ لغت هوشیار
مدور مانند چرخ گرد مثل چرخ، هر چیز که بچرخد، جامه نازک ابریشمی، نوعی از اطلس، هر چیز که آنرا استادان ریخته گر و مسگر چرخ کرده باشند، مستراح ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخی
تصویر برخی
فدا شدن، قربان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرخی
تصویر کرخی
خشکی، صلابت، درشتی، بی حسی و بی خبری
فرهنگ لغت هوشیار
سست کن سستار، نرمار، سست، نرم سست کننده، دارویی را گویند که بقوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آنرا وسیز بگرداند تا آنکه بسهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آنها دفع شود مانند ضماد شوید (شبت) و بذرکتان
فرهنگ لغت هوشیار
نرم بودن، یانرمی گوش. نرمه گوش، مهربانی لطف. یابه نرمی. بامهربانی: اگرنادان بوحشت سخت گوید خردمندش بنرمی دل بجوید. (گلستان. قر. 127)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرشخی
تصویر نرشخی
منسوب به نرشخ ازمردم نرشخ
فرهنگ لغت هوشیار
خرنرینه نره خر مقابل ماده خر: نرخری گربه پشت ماده خری برجهدوافتدش براونظری... (مسعودسعد. 579)، مرددرشت وخشن وبی ادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخری
تصویر نخری
فرزند اول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرخی
تصویر مرخی
((مُ رَ خّ))
سست کننده، دارویی را گویند که به قوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفه المسام را نرم و مسامات آن را وسیع بگرداند تا آن که به سهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسه در آن ها دفع شود، مانند ضماد شوید (شبت) و بذر کتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخری
تصویر نخری
((نُ یا نَ))
نخستین فرزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
((نَ))
ملایمت، بردباری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برخی
تصویر برخی
((بَ))
بعضی، اندکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرخی
تصویر چرخی
((چَ))
جامه نازک ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برخی
تصویر برخی
فدا، فدایی، قربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
اکناع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برخی
تصویر برخی
بعضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
Gentleness, Mushiness, Pulpiness, Silkiness, Slickness, Smoothness, Softness, Squishiness, Tenderness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
douceur, mollesse, pulposité, soyeux, moelleux, tendresse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
suavidade, maciez, polpudez, sedosidade, ternura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
delikatność, miękkość, miąższowość, jedwabistość, gładkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
нежность , мягкость , мякоть , шелковистость , гладкость , гладкость , мягкость , нежность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
м'якість , м'якість , м’якість , шовковистість , гладкість , м'якість , м'якість , ніжність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
zachtheid, zijdezachtheid, gladheid, tederheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
Sanftheit, Weichheit, Saftigkeit, Seidigkeit, Glätte, Zärtlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
dulzura, blandura, pulposidad, sedosidad, suavidad, ternura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
dolcezza, morbidezza, polposità, setosità, lucentezza, tenerezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
कोमलता , मुलायमता , रेशमीपन , चिकनापन , चिकनापन , नरमता , नरमता , कोमलता
دیکشنری فارسی به هندی