جدول جو
جدول جو

معنی ندم - جستجوی لغت در جدول جو

ندم
پشیمانی، اندوه و افسوس
تصویری از ندم
تصویر ندم
فرهنگ فارسی عمید
ندم(نَ)
مرد زیرک و ظریف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کیّس ظریف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ندم
پشیمانی پشیمانی ندامت: بهرقدمی که بگذاری ندمی روی خواهدنمود
تصویری از ندم
تصویر ندم
فرهنگ لغت هوشیار
ندم((نَ دَ))
پشیمانی
تصویری از ندم
تصویر ندم
فرهنگ فارسی معین
ندم
انفعال، پشیمانی، ندامت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدم
تصویر آدم
(پسرانه)
نخستین بشری که خدا آفرید، مودب، باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نجم
تصویر نجم
(دخترانه)
ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ندا
تصویر ندا
(دخترانه)
آواز، بانگ، فریاد، صدای بلند، فریاد، بانگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ندیم
تصویر ندیم
(پسرانه)
همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تندم
تصویر تندم
نادم شدن، پشیمان شدن، توبه و پشیمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندما
تصویر ندما
ندیم ها، همدم ها، هم صحبت ها، همنشین ها، جمع واژۀ ندیم
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دَ)
خون سیاوشان، یا چوب بقم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دم الاخوین ویا بقم. (از اقرب الموارد) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). بقم را گویند که آن چوبی باشد که چیزها بدان رنگ کنند، و خون سیاوشان را هم گفته اند. (برهان قاطع) ، جو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نُدَ)
مصاحبان. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ندیمان. همنشینان. (ناظم الاطباء). ندماء: امیر عبدالسلام رئیس بلخ را اختیار کرد و از جملۀ ندما بود و به رسولی رفته. (تاریخ بیهقی ص 519).
بود از ندمای شه جوانی
در هر هنری تمام دانی.
نظامی.
یکی از ندمای ملک که در آن سال از سفر دریا آمده بود. (گلستان). و از جمله آداب ندمای ملوک یکی آن است. (گلستان). و طایفه ای از ندمای ملک با او یار شدند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(نُ دَ)
جمع واژۀ ندیم. رجوع به ندیم و نیز رجوع به ندما شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پشیمان. (منتهی الارب) (از منتخب اللغات) (از المنجد) (دهار) ، همنشین بزرگان. (منتهی الارب). ندیم. رجوع به ندیم شود، حریف شراب. (از منتهی الارب) (المنجد). یار شراب. (دهار). هم قدح. (مهذب الاسماء). ج، ندامی ̍، ندامی ̍، ندام. رجوع به ندیم شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ ندیم. (المنجد). رجوع به ندیم شود
لغت نامه دهخدا
(نَنَ)
تأنیث ندمان. رجوع به ندمان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
درختی است که بیخ های آن سرخ باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). یکی آن حندمه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پشیمان بودن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). پشیمانی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). پشیمان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : هارون پوشیده کسان گماشته بود تا هر کس زیر دار جعفر گشتی و تندمی و توجعی نمودی و ترحمی، بگرفتندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190)
لغت نامه دهخدا
(عِ دِم م)
مخفف ’عندی ام’ است. رجوع به ترکیب های ’عند’ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ جَ مَ)
نام دو ستاره که فرقدان نیز گویند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). لیکن در این بیت از متمم بن نویره الیربوعی که در رثای برادر خویش مالک گفته است:
و کنا کندمانی جذیمه حقبه
من الدهر حتی قیل لن نتصدعا
فلما تفرقنا کأنی و مالکا
لطول اجتماع لم نبت لیله معا
مقصود از ندمانی جذیمه دو ندیم مالک بن نهم پادشاه حیره ملقب به جذیمهالابرش است به نام مالک و عقیل که چهل سال ندیم وی بودند. رجوع به ثمارالقلوب ثعالبی ص 143 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ دِ)
گیاه کهنۀ سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع ندیم، طایفه ندماکه حاضر بودن، د دوفریق شدن، د، همدمان می یاران همگوشگان هم پیالگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندما
تصویر ندما
مصاحبان، همنشینان، ندیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندمان
تصویر ندمان
پشیمان، می یار، همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندم
تصویر مندم
پشیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
خون سیاوشان از گیاهان، چوب بکم (بقم)، جو از گیاهان بقم، خون سیاوشان دم الاخوین، جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندم
تصویر تندم
پشیمان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندم
تصویر دندم
گیاه سیاه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندماء
تصویر ندماء
((نُ دَ))
جمع ندیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندم
تصویر تندم
((تَ نَ دُّ))
پشیمان شدن، پشیمانی خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نام
تصویر نام
اسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرم
تصویر نرم
لطیف، ظریف، آلت مردانگی، آل مردی
فرهنگ واژه فارسی سره
تهمت، افترا
فرهنگ گویش مازندرانی
جهنم، دوزخ
فرهنگ گویش مازندرانی