خون سیاوشان، یا چوب بقم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دم الاخوین ویا بقم. (از اقرب الموارد) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). بقم را گویند که آن چوبی باشد که چیزها بدان رنگ کنند، و خون سیاوشان را هم گفته اند. (برهان قاطع) ، جو. (فرهنگ فارسی معین)
خون سیاوشان، یا چوب بقم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دم الاخوین ویا بقم. (از اقرب الموارد) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). بقم را گویند که آن چوبی باشد که چیزها بدان رنگ کنند، و خون سیاوشان را هم گفته اند. (برهان قاطع) ، جو. (فرهنگ فارسی معین)
مصاحبان. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ندیمان. همنشینان. (ناظم الاطباء). ندماء: امیر عبدالسلام رئیس بلخ را اختیار کرد و از جملۀ ندما بود و به رسولی رفته. (تاریخ بیهقی ص 519). بود از ندمای شه جوانی در هر هنری تمام دانی. نظامی. یکی از ندمای ملک که در آن سال از سفر دریا آمده بود. (گلستان). و از جمله آداب ندمای ملوک یکی آن است. (گلستان). و طایفه ای از ندمای ملک با او یار شدند. (گلستان)
مصاحبان. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). ندیمان. همنشینان. (ناظم الاطباء). ندماء: امیر عبدالسلام رئیس بلخ را اختیار کرد و از جملۀ ندما بود و به رسولی رفته. (تاریخ بیهقی ص 519). بود از ندمای شه جوانی در هر هنری تمام دانی. نظامی. یکی از ندمای ملک که در آن سال از سفر دریا آمده بود. (گلستان). و از جمله آداب ندمای ملوک یکی آن است. (گلستان). و طایفه ای از ندمای ملک با او یار شدند. (گلستان)
پشیمان بودن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). پشیمانی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). پشیمان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : هارون پوشیده کسان گماشته بود تا هر کس زیر دار جعفر گشتی و تندمی و توجعی نمودی و ترحمی، بگرفتندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190)
پشیمان بودن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). پشیمانی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). پشیمان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : هارون پوشیده کسان گماشته بود تا هر کس زیر دار جعفر گشتی و تندمی و توجعی نمودی و ترحمی، بگرفتندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190)
نام دو ستاره که فرقدان نیز گویند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). لیکن در این بیت از متمم بن نویره الیربوعی که در رثای برادر خویش مالک گفته است: و کنا کندمانی جذیمه حقبه من الدهر حتی قیل لن نتصدعا فلما تفرقنا کأنی و مالکا لطول اجتماع لم نبت لیله معا مقصود از ندمانی جذیمه دو ندیم مالک بن نهم پادشاه حیره ملقب به جذیمهالابرش است به نام مالک و عقیل که چهل سال ندیم وی بودند. رجوع به ثمارالقلوب ثعالبی ص 143 شود
نام دو ستاره که فرقدان نیز گویند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). لیکن در این بیت از متمم بن نویره الیربوعی که در رثای برادر خویش مالک گفته است: و کنا کندمانی جذیمه حقبه من الدهر حتی قیل لن نتصدعا فلما تفرقنا کأنی و مالکا لطول اجتماع لم نبت لیله معا مقصود از ندمانی جذیمه دو ندیم مالک بن نهم پادشاه حیره ملقب به جذیمهالابرش است به نام مالک و عقیل که چهل سال ندیم وی بودند. رجوع به ثمارالقلوب ثعالبی ص 143 شود