- ندرت
کمی، کمیابی
معنی ندرت - جستجوی لغت در جدول جو
- ندرت(نُ رَ)
کمی. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام). تنگ یابی. کم یابی. دیریابی. شذوذ. دشواریابی. عزت. (یادداشت مؤلف). ندره.
- بر سبیل ندرت، گاهگاه. گاه وگداری.
- به ندرت، ندرتاً. ندرهً.
، تنهائی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات). تنها بودن. (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام) ، اتفاق و چیزی نادر. (ناظم الاطباء). رجوع به ندره شود
- بر سبیل ندرت، گاهگاه. گاه وگداری.
- به ندرت، ندرتاً. ندرهً.
، تنهائی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات). تنها بودن. (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام) ، اتفاق و چیزی نادر. (ناظم الاطباء). رجوع به ندره شود
- ندرت(نُ رَ)
لاله حکیم چند تهانیسری، متخلص به ندرت. از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته:
سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مرا
چون صبح آتشی است نهان در کفن مرا.
گلستان می شود صحرا بود گر جام می بر کف
به رنگ عینک سرخی که در پیش نظر باشد.
رجوع به صبح گلشن ص 512 و کلمات الشعراء ص 114 و نتایج الافکار ص 728 شود
سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مرا
چون صبح آتشی است نهان در کفن مرا.
گلستان می شود صحرا بود گر جام می بر کف
به رنگ عینک سرخی که در پیش نظر باشد.
رجوع به صبح گلشن ص 512 و کلمات الشعراء ص 114 و نتایج الافکار ص 728 شود
- ندرت
کمیابی و کمی
- ندرت((نُ رَ))
کمیابی، آنچه گاهی پیدا و آشکار شود
- ندرت
کمی، کمیابی، نایابی
متضاد: وفور
متضاد: وفور
- ندرت
نادرًا
- ندرت
Rareness, Rarity
- ندرت
rareté
- ندرت
редкость
- ندرت
ندرت
- ندرت
raridade
- ندرت
rareza
- ندرت
rzadkość
- ندرت
ندرت، نادر بودن
- ندرت
נדירות
- ندرت
ความหายาก
- ندرت
рідкість
- ندرت
珍しさ
- ندرت
稀有
- ندرت
nadra
- ندرت
nadirlik
- ندرت
kelangkaan
- ندرت
বিরলতা
- ندرت
दुर्लभता
- ندرت
rarità
- ندرت
Seltenheit
- ندرت
zeldzaamheid
- ندرت
희귀성
