بی واسطه. بی علتی. بی عاملی. بی فاعلی. بی دخالت دیگری. (یادداشت مؤلف). بمیل و ارادۀ خود. بدون جهت و سبب و میل دیگری. (ناظم الاطباء) : تویی آن مرغ کآتش آوردی خودبخود قصد سوختن کردی. خاقانی. پس بکوشی و به آخر از کلال خودبخود گوئی که العقل عقال. مولوی
بی واسطه. بی علتی. بی عاملی. بی فاعلی. بی دخالت دیگری. (یادداشت مؤلف). بمیل و ارادۀ خود. بدون جهت و سبب و میل دیگری. (ناظم الاطباء) : تویی آن مرغ کآتش آوردی خودبخود قصد سوختن کردی. خاقانی. پس بکوشی و به آخر از کلال خودبخود گوئی که العقل عقال. مولوی