جدول جو
جدول جو

معنی نخبات - جستجوی لغت در جدول جو

نخبات(نُ خَ)
جمع واژۀ نخبه. رجوع به نخبه شود، جبناء. (المنجد). ترسوها
لغت نامه دهخدا
نخبات
جمع نخبه، بر گزیدگان جمع نخبه
تصویری از نخبات
تصویر نخبات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبات
تصویر نبات
(دخترانه)
ماده خوراکی سفت، بلورین، و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبات
تصویر نبات
نوعی شیرینی بلورین که از شیرۀ شکر درست می کنند
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخبات
تصویر اخبات
فروتنی کردن، خضوع و خشوع، آرام گرفتن دل، آرامش خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکبات
تصویر نکبات
نکبت ها، مصیبت ها، رنج ها، سختی ها، خواری ها، بیچارگی ها، جمع واژۀ نکبت
فرهنگ فارسی عمید
(نَ کَ)
جمع واژۀ نکبه. رجوع به نکبه شود، جمع واژۀ نکبت. (یادداشت مؤلف). رجوع به نکبت شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسم پارسی قند است که آن را فانیذ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی قند مصفا که بعضی اهل هند آن را مصری گوید. (غیاث اللغات). شکر تبدیل شده به بلورمانند که الفاظ دیگرش قند مکرر و فانیذ است. (فرهنگ نظام). مأخوذ از تازی، شکر مصفای بلوری شده که پرویز نیز گویند (ناظم الاطباء). شکر پختۀ رنگ بگشتۀمتبلورشده. (یادداشت مؤلف). شکر طبرزد: و عمال را بفرمود تا نی شکر بکارند به عمل گاه آمل که سال بیست وپنجهزار من... قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی. (تاریخ طبرستان).
سرخ گلی سبزتر از نیشکر
خشک نباتی همه جلاب تر.
نظامی.
تو را رخ چون گل و لب چون نبات است
غلط گفتم لبت آب حیات است.
نظامی.
وقتی به قهر گوی که صد کوزۀ نبات
گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی.
سعدی.
بر کوزۀ آب نه دهان را
بردار که کوزۀ نبات است.
سعدی.
این نبات از کدام شهر آرند
تو قلم نیستی که نیشکری.
سعدی.
راست زهری است شکّرین انجام
کج نباتی که تلخ شد زو کام.
اوحدی.
گفتم که لبت گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت گفت زهی حب نبات.
حافظ.
بی تعلق شو که قنادی چو میریزد نبات
قالبی امروز می سازد که فردا بشکند.
؟ (از آنندراج).
- امثال:
خر چه داند بهای قند و نبات ؟
لغت نامه دهخدا
(خُ نُ / خَ نَ)
غدار. دروغزن. (از منتهی الارب). خنبات.
- ذوخنبات، صاحب غدر و دروغ یا کسی که باری اصلاح می کند و باری افساد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ / سِ وَ)
فروتنی کردن. (زوزنی). خضوع. خشوع.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خبت
لغت نامه دهخدا
گیاه، هر سبزه و درخت که از زمین بروید، نوعی شیرینی که از شیره شکر درست می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نکبه، رنج ها خواری ها نگو ساری ها پلاسک ها جمع نکبت: مصیبتهارنجها: مردم در ایام دولت از نکبات متاثر نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخبات
تصویر اخبات
فروتنی، آرام دلی آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبات
تصویر نبات
((نَ))
شکر بلور شده، قند، روییدنی، گیاه، جمع نباتات
فرهنگ فارسی معین
رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن هر نباتی به وقت خود، چنانکه او را ساق و شاخ نباشد، دلیل منفعت است و آن را که ساق و شاخ بود، دلیل بر فزونی مال و جاه بود به قدر سطبری و باریکی و بلندی و کوتاهی. اگر بیند که بر چشم و دهان و گوش او نباتات رسته بود به غایت نیک بود - محمد بن سیرین
دیدن نباتات زمین درخواب چهار وجه است. اول: مال و نعمت. دوم: بزرگی و جاه. سوم: منفعت خوش. چهارم: زیادتی حرمت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نبات، شکر بلورین
فرهنگ گویش مازندرانی