جدول جو
جدول جو

معنی نخانیق - جستجوی لغت در جدول جو

نخانیق
(نَ)
جمع واژۀ نخنوق. رجوع به نخنوق شود. و الصواب: النخابیق. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوانیق
تصویر دوانیق
دانگ، یک ششم درهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
مخراق ها، فریب و دروغ ها، جمع واژۀ مخراق
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
ج سنیق. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به سنیق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نطناط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معناق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ معناق به معنی اسب نیکوروش. (آنندراج). و رجوع به معناق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نخروب. رجوع به نخروب شود، نخاریب النحل، لانه های مومین زنبورعسل. (از المنجد). رجوع به نخروب شود
لغت نامه دهخدا
گروهی از بنی عامر بن عوف از بنی کرب، و آن لقبی است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جمع واژۀ هبنق و هبنیق و هبنیق و هبنوق و هبینق و هبانق. (معجم متن اللغه). رجوع به هر یک از این مدخل ها شود. لبید گوید:
والهبانیق قیام معهم
کل محجوب اذاصب همل
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منجنیق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و لشکر سلطان مجانیق و عرادات بر جانب قلعه راست کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 329). و در مقدمه لشکر بسیاربا آلات مجانیق و اسلحه به شادیاخ فرستاد. (جهانگشای جوینی). و برابر برج عجمی مجانیق راست کردند. (جامع التواریخ رشیدی). هولاکوخان فرموده بود که تا از بالا و زیر بغداد جسر بسته بودند و کشتیها معد داشته و مجانیق نصب کرده... (جامع التواریخ رشیدی). و رجوع به منجنیق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مخراق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخراق شود، جمع واژۀ مخرقه. دروغها و نیرنگها: و لاتزال مخاریقه مشتبهه و جائزه هناک الی ان یطلع علیه هذا. (تجارب الامم ج 6 ص 394). و بعد هذا چون دیگر اقوال و افعال آن جهال ضلال که همه مخاریق بواریق بودی. (جهانگشای جوینی). مارافسای نیک به تأمل دراو نگاه کرد مرده پنداشت گفت دریغا اگر این مار را زنده بیافتمی هیچ ملواحی دام مخاریق دنیا را به از این ممکن نشدی. (مرزبان نامه چ قزوینی چ 1317 ص 244)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مخناث. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). رجوع به مخناث شود، در شاهدهای زیر ظاهراً جمع مخنث است: چون به حضرت رسیدند ایشان را به رسوائی تمام و مذلتی عظیم به میان بخارا برآوردند و مخانیث شهر با معازف و ملاهی پیش ایشان بازآمدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 93). با بعضی نوادر و غرائب کلمات ضعفاء ناس مانند زنان و مخانیث و مجانین. (ترجمه محاسن اصفهان ص 5). و رجوع به مخناث و مخنث شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لخقوق. (منتهی الارب). رجوع به لخقوق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتران لاغر و شتران فربه: ابل محانیق (از اضداد است). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دانق. (یادداشت مؤلف) (دهار). جمع واژۀ دانق، معرب دانگ. (یادداشت مؤلف) : صاحب نظری دقیق در احتساب شعیرات و دوانیق... (تاریخ جهانگشای جوینی). الطینه سته عشر ما شجه و الماشجه اربع دوانیق ذهب و صرف ذهبهم علی نصف دینار النیسابوری. (الجماهر ص 36)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غرنوق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). جوانان زیباشکل. (از غیاث اللغات). جمع واژۀ غرنیق و غرنیق و غرنوق و غرونق و غرناق و غرانق. (از اقرب الموارد). غرانق. غرانقه. (اقرب الموارد). رجوع به کلمات مذکور شود، غرانیق العلی ̍، مراد اصنام است. (غیاث اللغات). در کتب لغت معنی ذکر نکرده اند و این معنی تنها در داستان غرانیق آمده است. داستان غرانیق از داستانهائی است که از طرف مخالفین دین اسلام ساخته شده است و آن حاکی از این است که پیغمبر اسلام بتهای مشرکین را ستایش کرده است. طبری در این باره نویسد. وقتی پیغمبر دید خویشاوندانش از او رو برگردانده و از وی دوری می کنند آرزو کرد که خدا آیه بفرستد شاید به وسیلۀ آن به خویشاوندانش نزدیک شود، و با محبتی که به خانوادۀ خود داشت مایل بود این خشونت و دشمنی به نرمی و آشتی مبدل شود. نتیجۀ این آرزو و تلقین به نفس این شد که وقتی سورۀ نجم بر او نازل گشت و آن را در مجمع قریش خواند همین که به آیۀ ’افرأیتم اللات والعزی’ (قرآن 19/53) رسید شیطان از خیال درونی پیغمبر سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستایش بتها بگوید: تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن ترتضی (آنها بتان بزرگ اند، همانا میانجیگری آنها پذیرفته است). قریش از ستایش خدایان خود خرسند گشتند و پذیرفتند. مسلمانان هم تصدیق کردند. همین که پیغمبر به سجده رسید و سوره را پایان داد مسلمانان و مشرکان همه سجده کردند. خبر سازش قریش با پیغمبر به حبشه رسید دسته ای از آنان به مکه برگشتند و دسته ای باقی ماندند. از آنسو جبرئیل بر پیغمبرنازل شد و گفت: چه کردی ؟ آنچه خواندی من نیاوردم. سخنی گفتی که خدا نگفته بود! پیغمبر سخت اندوهناک شد، و خدا برای آرامش خاطر وی این آیات را نازل کرد: ’وماارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته فینسخ اﷲ ما یلقی الشیطان ثم یحکم اﷲ آیاته واﷲ علیم حکیم’. (پیش از تو پیغمبری نفرستادیم جز اینکه هرگاه آرزوئی میکرد شیطان در آن راه می یافت پس خدا آنچه را که شیطان القاء می کند نسخ کرده و آیات خود را محکم میسازد و خدا دانا و حکیم است). (قرآن 52/22). و پس از آن برای ابطال قول شیطان: تلک الغرانیق العلی... این آیات فرودآمد: ’الکم الذکرو له الانثی تلک اذا قسمه ضیزی ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم... تا... لمن یشاء و یرضی’. (قرآن 19/53- 27). و به قولی این آیات بر پیغمبر نازل شد: ’و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذا لاتخذوک خلیلا. (قرآن 73/17). و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً اذاً لاذقناک ضعف الحیوه و ضعف الممات ثم لاتجد لک علینا نصیراً’. (قرآن 75/17). ولی از همین آیات که ناقلین داستان ذکر کرده اند معلوم می شود این داستان بی اساس است وافسانه ای بیش نیست، زیرا در آیه آمده: اگر ترا پابرجا نمیساختیم نزدیک بود به کافران بگرائی... پس معلوم می شود خدا پیغمبر را پابرجا ساخته و نگذاشته است به کافران متمایل شود و بتها را بستاید. (رجوع به تفسیر طبری جزء 17 ص 119 و 120 و تاریخ طبری ج 3 ص 1192 چ دخویه و الطبقات الکبری ج 1 صص 137- 139 و کتاب جنایات تاریخ ج 3 صص 19- 46 شود و در کتاب اخیر چگونگی داستان و رد آن با دلایل علمی به طور مبسوط آمده است).
بت ستودن بهر دام عامه را
همچنان دان کالغرانیق العلی ̍.
مولولی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
جمع واژۀ تعنوق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تعنوق شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اخقاق. جج خق ّ.
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خانقه، وآن قسمی درد و ورم گلو است، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است. (یادداشت بخط مؤلف) : و توفی سکمان بن ارتق بعله الخوانیق فی طریق الفراهبین طرابلس و القدس. (وفیات الاعیان چ طهران ص 65)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خنّوص، خوک بچه، ریزه ازهر چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خنوص شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
منسوب به نخان، از قراء اصفهان دم دروازۀ شهر. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخنیق
تصویر تخنیق
خبه کردن کسی را، فشردن حلق کسی تا بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانیت
تصویر خانیت
خان بودن خانی امیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانوق
تصویر خانوق
از ریشه پارسی خناک باد زهره از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوانیق
تصویر دوانیق
جمع دانق، از ریشه پارسی دانگ ها اندازه ای است جمع دانق دوانق
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غرنوق، جوانان زیبا کلنگ ها کاکل ها جمع غرنوق. یا غرانیق علی. اصنام بتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجانیق
تصویر مجانیق
جمع منجنیق، بلگن ها کلکم ها جمع منجنیق
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاریب
تصویر نخاریب
سوراخهای خانه زنبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخانیق
تصویر مخانیق
جمع مخنقه، گردن بندها خپه کن ها جمع مخنقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیق
تصویر تانیق
در شگفت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
((مَ))
جمع مخراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشانی
تصویر نشانی
آدرس، آیه، آیت، محال، غیر ممکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهانی
تصویر نهانی
محرمانه
فرهنگ واژه فارسی سره