جدول جو
جدول جو

معنی نخامه - جستجوی لغت در جدول جو

نخامه
(نُ مَ)
آب بینی و دماغ و سینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نخاعه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خلط دماغ و سینه. (فرهنگ خطی). بلغم. (دهار). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که بیندازند از دهن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نخامه
نخامه در فارسی وینیزک آبدماغ، خل سینه آب بینی وسینه ودهان خلط دماغ و سینه بلغم
فرهنگ لغت هوشیار
نخامه
((نُ مَ یا مِ))
آب بینی و سینه و دهان، خلط دماغ و سینه، بلغم
تصویری از نخامه
تصویر نخامه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نعامه
تصویر نعامه
نعامه در عربی، جمع نعام و نعامات و نعائم،
در علم زیست شناسی شترمرغ،
نفس، ظلمت، فرح، سرور، اکرام، راه آشکار،
علامتی که در کنار راه برای راهنمایی برپا کنند، گروهی از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخاله
تصویر نخاله
بی ادب، جاهل، ضایعات مصالح ساختمانی، کالای نامرغوب، آنچه پس از الک کردن در غربال باقی می ماند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ رَ / رِ)
بمعنی ناهار است، و آن چیزی نخوردن باشد تا مدتی از روز. (برهان قاطع). ناهار. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) (از آنندراج) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ)
علم و معرفت گردش ستارگان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ فُ)
خیمه ساختن، گفته اند شهری است جنب سوارقیه از دیار بنی سلیم مذکور در شعر عمر بن ابی ربیعه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ مَ)
سنگ وزین و سنگین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
یک نوع گیاهی. (ناظم الاطباء). گیاهی است. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قطعه ای از رخام. (از المنجد) ، یک نوع صفحه ای که در روی آن ساعات ظهر را مشخص کرده اند و دایرۀ هندی گویند. (ناظم الاطباء). نام آلتی از آلات ساعات. (مفاتیح العلوم)
لغت نامه دهخدا
(تَقَوْ وُ)
نرم و سهل گردیدن کلام. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب). نرم و باریک شدن آواز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه زوزنی) ، نرم و آسان گوی شدن کسی. (ناظم الاطباء). نرم و آسان گوی شدن جاریه. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، در یکهزارگزی راه فرعی اتومبیل رو خلف آباد به شادگان. واقع در دشت. گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 240 تن و آب آن از رود خانه جراحی تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فُ مَ)
وخیم بودن. (اقرب الموارد). گران شدن. (تاج المصادر بیهقی). گرانبار و ناموافق گردیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گران وناگوار شدن طعام. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناگوارنده شدن. (دهار). گران و ناگوارد شدن طعام. (منتهی الارب). ناگوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، وخامه بلد، شایستۀ سکنا نشدن آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ می ی)
بلغمی. (یادداشت مؤلف). رجوع به نخامه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ مَ)
یکی نحام. (از اقرب الموارد). رجوع به نحام شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
سطبر گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پر شدن. (منتهی الارب) ، بزرگ شدن قدر و بالا رفتن مرتبۀ کسی در چشم مردم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ لَ)
رجوع به نخاله شود
لغت نامه دهخدا
(نُ عَ)
آب بینی یا آب لزج که از سینه یا بن بینی برآید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که از دهن بیندازند. (مهذب الاسما). آنچه تف کند انسان، و گفته انداز سینه برآید، یا آنچه از بلغم و مواد دیگر که هنگام تنخع از خیشوم خارج شود، یا آنچه انسان آن را بیرون افکند از حلقش از مخرج خاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
چوب که در سوراخ بکره کنند تا تنگ گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به نخاس شود، خار وسیخ که بدان ستور را رانند. نخاس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ سَ)
ستورفروشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فروختن دواب. (از اقرب الموارد) ، بنده فروشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فروختن بندگان. اسم است از نخاس. (از اقرب الموارد). رجوع به نخاس شود
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
باقی علف که ستور بگذارد. (مهذب الاسما). در مأخذ دیگری دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ)
کون. (منتهی الارب) (آنندراج). در تاج العروس و اقرب الموارد و ذیل آن دیده نشد
لغت نامه دهخدا
وخانت در فارسی در تازی ناگواری گرانی در خورد و خواراک، در فارسی بد فرجامی
فرهنگ لغت هوشیار
نعامه در فارسی شتر مرغ، روان (نفس)، تاریکی، بزرگداشت، شاهراه، نادانی کانایی، تک پا شتر مرغ، جمع نعائم: کنیزکان بگرد او (پادشاه بیابان) کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او. (منوچهری. د. چا. 83: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاخه
تصویر نخاخه
مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاره
تصویر نخاره
چیزی نخوردن درمدتی ازروزناهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاعه
تصویر نخاعه
وینیرک (گویش گیلکی) آبدماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاله
تصویر نخاله
آنچه بعد از ریختن آرد در غربال و غیره باقیماند، سبوس گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخامی
تصویر نخامی
منسوب به نخامه بلغمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجامه
تصویر نجامه
اختر شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندامه
تصویر ندامه
ندامت در فارسی پشیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضخامه
تصویر ضخامه
از ریشه پارسی زهیه ستبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاله
تصویر نخاله
((نُ لِ))
هرآنچه که بعد از الک کردن در الک باقی می ماند، هر چیز بیهوده و به درد نخور، بدجنس، ناتو، حقه باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نعامه
تصویر نعامه
((نَ مِ))
شترمرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخاره
تصویر نخاره
((نَ رَ یا رِ))
چیزی نخوردن در مدتی از روز، ناهار
فرهنگ فارسی معین