در تازی نیامده مغز تیره ای مربوط به نخاع منسوب به نخاع شوکی (مثلااعصاب نخاعی)، حیوانی که رابطه عصبی بین دماغ (مراکزعصبی موجوددر جمجمه) ونخاع (مراکزعصبی موجوددرتیره پشت) اوراقطع کرده باشند (مثلاقورباغه نخاعی قورباغه ایست که ازپایین بصل النخاع رابطه بین نخاع ودماغش رابمنظور آزمایش لازم قطع کرده اند)، یابصل نخاعی. یاعصب نخاعی. عصبی که مبداش ازنخاع شوکی است. یامجرای نخاعی. مجرایی که درستون فقرات موجوداست ومحل قرارگرفتن نخاع شوکی است
در تازی نیامده مغز تیره ای مربوط به نخاع منسوب به نخاع شوکی (مثلااعصاب نخاعی)، حیوانی که رابطه عصبی بین دماغ (مراکزعصبی موجوددر جمجمه) ونخاع (مراکزعصبی موجوددرتیره پشت) اوراقطع کرده باشند (مثلاقورباغه نخاعی قورباغه ایست که ازپایین بصل النخاع رابطه بین نخاع ودماغش رابمنظور آزمایش لازم قطع کرده اند)، یابصل نخاعی. یاعصب نخاعی. عصبی که مبداش ازنخاع شوکی است. یامجرای نخاعی. مجرایی که درستون فقرات موجوداست ومحل قرارگرفتن نخاع شوکی است
نخّاس. برده فروش. فروشندۀ غلام و کنیز: زآنکه پیراهن به دستش عاریه ست چون به دست آن نخاسی جاریه ست جاریه پیش نخاسی سرسری است در کف او ازبرای مشتری است. مولوی
نَخّاس. برده فروش. فروشندۀ غلام و کنیز: زآنکه پیراهن به دستش عاریه ست چون به دست آن نخاسی جاریه ست جاریه پیش نخاسی سرسری است در کف او ازبرای مشتری است. مولوی
خبردهنده، (منتهی الارب) (آنندراج)، خبر مرگ کسی را دهنده، (ناظم الاطباء)، آنکه خبر مرگ می آورد، (از اقرب الموارد)، ناقل خبر مرگ، آنکه خبر مرگ کسی را آرد ج، نعاء: و هرکجا داعی ناعی و رفیقی رقیقی شده، (جهانگشای جوینی)، گوش ها در آن غوغا از ناله و فریاد و نوحه و بیدادقاری و باکی و ناعی و شاکی موقور، (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)، مشیع، (معجم متن اللغه)
خبردهنده، (منتهی الارب) (آنندراج)، خبر مرگ کسی را دهنده، (ناظم الاطباء)، آنکه خبر مرگ می آورد، (از اقرب الموارد)، ناقل خبر مرگ، آنکه خبر مرگ کسی را آرد ج، نعاء: و هرکجا داعی ناعی و رفیقی رقیقی شده، (جهانگشای جوینی)، گوش ها در آن غوغا از ناله و فریاد و نوحه و بیدادقاری و باکی و ناعی و شاکی موقور، (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)، مشیع، (معجم متن اللغه)
مغز مهرۀ پشت. حرام مغز. (منتهی الارب) (آنندراج). مغز میان مهرۀ پشت. مغز حرام. (فرهنگ نظام). و آن رشته مانندی است سپید میان مهره ها که از دماغ فرودآید و شعبه ایش در اندام رود. (منتهی الارب) (آنندراج). پشت مغز. حرام مغز. حرامه مغز. مغزی که در میان ستون فقرات جای دارد. نخط. مغزپشت مهره. نخاع شوکی. (یادداشت مؤلف). ج، نخع. - نخاع مستطیل. رجوع به بصل نخاعی شود
مغز مهرۀ پشت. حرام مغز. (منتهی الارب) (آنندراج). مغز میان مهرۀ پشت. مغز حرام. (فرهنگ نظام). و آن رشته مانندی است سپید میان مهره ها که از دماغ فرودآید و شعبه ایش در اندام رَوَد. (منتهی الارب) (آنندراج). پشت مغز. حرام مغز. حرامه مغز. مغزی که در میان ستون فقرات جای دارد. نخط. مغزپشت مهره. نخاع شوکی. (یادداشت مؤلف). ج، نُخُع. - نخاع مستطیل. رجوع به بصل نخاعی شود
ازطوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از دویست خانوار است، در راور اقامت کرده اند، سردسیر و گرمسیر ندارند، زبانشان فارسی است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 94) کمیل بن زیاد بن سهل بن هیثم. رجوع به کمیل بن زیاد و نیز رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 181 و مجمعالبحرین و روضات الجنات ص 537 و مجالس المؤمنین ص 123 شود
ازطوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از دویست خانوار است، در راور اقامت کرده اند، سردسیر و گرمسیر ندارند، زبانشان فارسی است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 94) کمیل بن زیاد بن سهل بن هیثم. رجوع به کمیل بن زیاد و نیز رجوع به ریحانهالادب ج 4 ص 181 و مجمعالبحرین و روضات الجنات ص 537 و مجالس المؤمنین ص 123 شود
علقمه بن قیس بن عبدالله بن مالک، مکنی به ابوشبل. فقیه تابعی و محدث و از اصحاب امیرالمؤمنین علی است. وی به سال 62 هجری قمری در کوفه درگذشت. (از ریحانهالادب ج 4 ص 181 از کنی و القاب قمی ج 3 ص 203) (لغات تاریخیه و جغرافیه ج 7 ص 78). تابعی محدث به شخصیتی اطلاق می شود که هم در طبقه تابعین قرار می گیرد و هم به روایت حدیث مشغول بوده است. این افراد نقش بی بدیلی در حفظ سنت اسلامی دارند، چرا که مستقیماً از صحابه، حدیث آموخته اند. محدثان تابعی همچون سعید بن مسیب و عکرمه از برجسته ترین راویان تاریخ اسلام هستند که روایت های آنان در معتبرترین منابع حدیثی ثبت شده است. اسود بن یزید. از اکابر زهاد و فقهای عامه است و به روایت ابن ابی الحدید وی در آخر عمر از محبت حضرت امیرالمؤمنین علی منحرف گشت و به سال 74 یا 75 هجری قمری درگذشت. (از ریحانهالادب از لغات تاریخیه و جغرافیه ج 7 ص 78 و کتب رجال)
علقمه بن قیس بن عبدالله بن مالک، مکنی به ابوشبل. فقیه تابعی و محدث و از اصحاب امیرالمؤمنین علی است. وی به سال 62 هجری قمری در کوفه درگذشت. (از ریحانهالادب ج 4 ص 181 از کنی و القاب قمی ج 3 ص 203) (لغات تاریخیه و جغرافیه ج 7 ص 78). تابعی محدث به شخصیتی اطلاق می شود که هم در طبقه تابعین قرار می گیرد و هم به روایت حدیث مشغول بوده است. این افراد نقش بی بدیلی در حفظ سنت اسلامی دارند، چرا که مستقیماً از صحابه، حدیث آموخته اند. محدثان تابعی همچون سعید بن مسیب و عکرمه از برجسته ترین راویان تاریخ اسلام هستند که روایت های آنان در معتبرترین منابع حدیثی ثبت شده است. اسود بن یزید. از اکابر زهاد و فقهای عامه است و به روایت ابن ابی الحدید وی در آخر عمر از محبت حضرت امیرالمؤمنین علی منحرف گشت و به سال 74 یا 75 هجری قمری درگذشت. (از ریحانهالادب از لغات تاریخیه و جغرافیه ج 7 ص 78 و کتب رجال)
قسمتی از پردۀ عنکبوتیه است که نخاع را پوشانده است و عبارت از غشاء هم بند نازکی است که از دو ورقه تشکیل یافته: یکی ورقۀ جداری و دیگری ورقۀ احشائی، که مابین آنها فضای فوق عنکبوتی وجود دارد. ورقۀ جداری یا خارجی سطح داخلی سخت شامه را می پوشاند و ورقۀ احشائی یا داخلی به سطح داخلی ورقۀ جداری منطبق است و به شکل غلافی نخاع را در تمام ارتفاعش احاطه کرده و حتی در سیر آن روی دم اسب نیز امتداد می یابد. و بدین ترتیب تا رأس بن بست سخت شامه پائین آمده، در آنجا بخارج متوجه شده و با ورقۀ جداری یکی میگردد. عنکبوتیۀ نخاعی از سطح خارجی نخاع بواسطۀ یک فضای وسیع دایره ای جدا میباشد که آن را فضای زیر عنکبوتیۀ نخاعی یا دریاچۀ بصل النخاعی گویندو آن محتوی مایع دماغی نخاعی است. حفرۀ عنکبوتیۀ نخاعی که بین دو ورقۀ جداری و احشائی است شکاف ساده ای بیش نیست و در حقیقت فضایی مجازی است. میان شامۀ نخاعی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنکبوتیه شود
قسمتی از پردۀ عنکبوتیه است که نخاع را پوشانده است و عبارت از غشاء هم بند نازکی است که از دو ورقه تشکیل یافته: یکی ورقۀ جداری و دیگری ورقۀ احشائی، که مابین آنها فضای فوق عنکبوتی وجود دارد. ورقۀ جداری یا خارجی سطح داخلی سخت شامه را می پوشاند و ورقۀ احشائی یا داخلی به سطح داخلی ورقۀ جداری منطبق است و به شکل غلافی نخاع را در تمام ارتفاعش احاطه کرده و حتی در سیر آن روی دم اسب نیز امتداد می یابد. و بدین ترتیب تا رأس بن بست سخت شامه پائین آمده، در آنجا بخارج متوجه شده و با ورقۀ جداری یکی میگردد. عنکبوتیۀ نخاعی از سطح خارجی نخاع بواسطۀ یک فضای وسیع دایره ای جدا میباشد که آن را فضای زیر عنکبوتیۀ نخاعی یا دریاچۀ بصل النخاعی گویندو آن محتوی مایع دماغی نخاعی است. حفرۀ عنکبوتیۀ نخاعی که بین دو ورقۀ جداری و احشائی است شکاف ساده ای بیش نیست و در حقیقت فضایی مجازی است. میان شامۀ نخاعی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عنکبوتیه شود
آب بینی یا آب لزج که از سینه یا بن بینی برآید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که از دهن بیندازند. (مهذب الاسما). آنچه تف کند انسان، و گفته انداز سینه برآید، یا آنچه از بلغم و مواد دیگر که هنگام تنخع از خیشوم خارج شود، یا آنچه انسان آن را بیرون افکند از حلقش از مخرج خاء. (از اقرب الموارد)
آب بینی یا آب لزج که از سینه یا بن بینی برآید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که از دهن بیندازند. (مهذب الاسما). آنچه تف کند انسان، و گفته انداز سینه برآید، یا آنچه از بلغم و مواد دیگر که هنگام تنخع از خیشوم خارج شود، یا آنچه انسان آن را بیرون افکند از حلقش از مخرج خاء. (از اقرب الموارد)