آب بینی یا آب لزج که از سینه یا بن بینی برآید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که از دهن بیندازند. (مهذب الاسما). آنچه تف کند انسان، و گفته انداز سینه برآید، یا آنچه از بلغم و مواد دیگر که هنگام تنخع از خیشوم خارج شود، یا آنچه انسان آن را بیرون افکند از حلقش از مخرج خاء. (از اقرب الموارد)
آب بینی یا آب لزج که از سینه یا بن بینی برآید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که از دهن بیندازند. (مهذب الاسما). آنچه تف کند انسان، و گفته انداز سینه برآید، یا آنچه از بلغم و مواد دیگر که هنگام تنخع از خیشوم خارج شود، یا آنچه انسان آن را بیرون افکند از حلقش از مخرج خاء. (از اقرب الموارد)
گل سرشته و خمیر کرده را گویند. (آنندراج). سرشته و خمیر کرده گویند عموماً و گلابه و گلی که بر دیوارها مالند خصوصاً. (برهان قاطع) (فرهنگ سروری) (غیاث اللغه). گل سرشته به جهت دیوار و غیره و هر چیز سرشته و خمیر کرده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 378). طین لازب. چسبنده. لزج. خضار. (مهذب الاسماء). گل سرشته که بتازیش حسیر (ظ: خمیر) خوانند. (شرفنامۀ منیری). گل پاکیزۀ خوشبوی. برچفسان سبز. غضاره. غضار: لعل کرده رخ مزعفر خویش بمئی همچو آب خازۀ من. سوزنی. گلش از آب رحمت خازه گردان دلش از باد قربت تازه گردان. (از فرهنگ رشیدی). یا رب اگر چه پیش از این بود مرا دل و جگر خستۀ لعبت چگل بستۀ دلبر یمک دست فشانده ام بر این، پای گشاده ام از آن جسته ز هر دو دامگه چون گل خازه از پفک. خواجه امید (از آنندراج)
گِل سرشته و خمیر کرده را گویند. (آنندراج). سرشته و خمیر کرده گویند عموماً و گلابه و گلی که بر دیوارها مالند خصوصاً. (برهان قاطع) (فرهنگ سروری) (غیاث اللغه). گل سرشته به جهت دیوار و غیره و هر چیز سرشته و خمیر کرده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 378). طین لازب. چسبنده. لزج. خَضار. (مهذب الاسماء). گل سرشته که بتازیش حسیر (ظ: خمیر) خوانند. (شرفنامۀ منیری). گل پاکیزۀ خوشبوی. برچفسان سبز. غضاره. غضار: لعل کرده رخ مزعفر خویش بمئی همچو آب خازۀ من. سوزنی. گلش از آب رحمت خازه گردان دلش از باد قربت تازه گردان. (از فرهنگ رشیدی). یا رب اگر چه پیش از این بود مرا دل و جگر خستۀ لعبت چگل بستۀ دلبر یمک دست فشانده ام بر این، پای گشاده ام از آن جسته ز هر دو دامگه چون گل خازه از پفک. خواجه امید (از آنندراج)
آب بینی و دماغ و سینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نخاعه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خلط دماغ و سینه. (فرهنگ خطی). بلغم. (دهار). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که بیندازند از دهن. (یادداشت مؤلف)
آب بینی و دماغ و سینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نخاعه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خلط دماغ و سینه. (فرهنگ خطی). بلغم. (دهار). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی). خیو که بیندازند از دهن. (یادداشت مؤلف)