- نحیف
- لاغر، تکیده، مرد عاجز، نزار
معنی نحیف - جستجوی لغت در جدول جو
- نحیف ((نَ))
- لاغر، نزار
- نحیف
- لاغر، نزار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لاغری نزاری در تازی نیامده لاغری نزاری، ضعف ضعیفی
مستقیم، ثابت و پایدار در دین
از کناره کاستن
روی زمین، نامه
لاغر و نزار از بیماری یا سفر
راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
لحاف، روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج، برای مثال پذیره شده شورش جنگ را / لحیفی برافکنده شبرنگ را (نظامی۵ - ۹۷۶)
پاکیزه، پاک، تمیز، بی آلایش، صاف، صافی، بی غش
نام اسپ پیامبر ص در هیچ یک از واژه نامه های تازه در دسترس دیده نشد در یکی از فرهنگ های فارسی ممال لحاف دانسته شده دواج پوشش ستور لحاف: پذیره شده شورش جنگ را لحیفی برافکند شبرنگ را (نظامی لغ)
پنبه دوز، پنبه زده پشم زده نستک (محلوج زده را گویند)
تپ زده تپ کرده، زبان خشک تشنه، بیهوش، چاه کم آب، خونرفته سست، خونریز
آهنگ (قصد)، آماج
تکیده لاغر و سست
خشکسال
شتر کشته، واپسین شب ماه
تراشیده، سم ساییده، ناله، زخم کم، پست بی بها، نالیدن، دم سرد، شانه ساییده، به درد نخور شانه مشط، ناله، فریاد، لاغرکرده لاغرشده (شتر)، تراشیده شده منحوت، نامرغوب نابکار
پاکیزه، پاک، طاهر، تمیز
پلید، نجس، چرکین
نیمه، دو رنگ، پیشیار (پیشخدمت)
افسوس
دریغ، افسوس جور و ستم کردن بر کسی جور و ستم کردن بر کسی
در هنگام تاسف و افسوس بر از دست دادن چیزی گفته می شود، موجب پشیمانی
ستم کردن، ظلم کردن، ظلم، جور، ستم
ستم کردن، ظلم کردن، ظلم، جور، ستم
((حِ))
فرهنگ فارسی معین
ظلم، جور، افسوس، دریغ، نوعی توهین درباره کسی که آن قدر نالایق است که لیاقت نان خوردن هم ندارد