جدول جو
جدول جو

معنی نحنح - جستجوی لغت در جدول جو

نحنح(نَ نَ)
بخیل. (ناظم الاطباء). بخیل لئیم. (از اقرب الموارد). ج، نحانح، نحانحه، نحنح النفس، طیب النفس. (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال: ما انا بنحنح النفس عن کذا، ای ما انا بطیب النفس عنه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنحنح
تصویر تنحنح
صدا از سینه درآوردن، صاف کردن سینه و گلو که صدا روشن و صاف بیرون بیاید، پاک کردن گلو با بازدم کوتاه و شدید
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
گردان شدن آواز در شکم، گلو روشن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بخوفیدن. (زوزنی). خفیدن. تنحنح کردن. (یادداشت مؤلف) ، به زشتی و درشتی برگردانیدن شتر را. (آنندراج) (منتهی الارب). به زشتی و درشتی دور کردن سائل را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
متردد گشتن آواز در شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گلو روشن کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گلو صاف کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). خفیدن. (زوزنی). سرفۀ بعمد. سرفۀ نرم کردن برای بیرون کردن خلط از اول قصبه الریه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :...چون پخته شد و به تنحنح ریم بیرون آمد... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بخیل. (ناظم الاطباء). ج، نحانیح. رجوع به نحنح شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
کلمه است که بدان گوسفندان رازجر کنند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ نُ)
ما. (منتهی الارب). ضمیری است که با آن دو تن یا جماعتی از خویشتن خود خبر میدهند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). و آن مبنی بر ضم است. (منتهی الارب). ضمیر منفصل برای متکلم معالغیر.
- مانحن فیه، آنچه در آنیم. موضوع بحث ما. موضوعی که در آن بحث میکنیم
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ جُ تَ)
خفیدن. سرفه کردن. گلو روشن کردن: در رفت در سرای پرده بایستاد و تنحنح کرد. من آواز امیر شنیدم که گفتی چیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 479). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَ نِ)
کسی که آواز آه آه را مکرر میکند و گلو را صاف وروشن می نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تنحنح شود
لغت نامه دهخدا
گلو پاک کردن، خفیدن سرفیدن آواز از سینه بر آوردن برای صاف کردن گلو تا صدا نیکو گردد سرفه زدن خفیدن، جمع تنحنحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنحنحات
تصویر تنحنحات
جمع تنحنح تنحی دور شدن دوری جستن، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنحنح کردن
تصویر تنحنح کردن
سرفه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنحنح
تصویر تنحنح
((تَ نَ نُ))
آواز از سینه برآوردن
فرهنگ فارسی معین