- نحله
- مذهب، دیانت
در فقه و حقوق بخشش، هبه
کابین زن دادن
معنی نحله - جستجوی لغت در جدول جو
- نحله
- زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، منگ، منج، کبت
- نحله
- نحله در فارسی کابین دست پیمان، دبستان فرزانی، آیین دین، بخشش دهش عطیه بخشش، دعوی، مذهب دیانت، جمع نحل
- نحله ((نُ یا نِ لِ))
- عطیه، بخشش، مذهب، کیش، جمع نحل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منحله در فارسی مونث منحل: بر چیده مونث منحل: (شرکت منحله) توضیح در فارسی گاه بدون مراعات تذکیر و تانیث آید: (حزب منحله)
کوی، برزن
روش، شیوه
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
خرگوش ریزه خرگوشک
انتقال، از جایی به جایی شدن، سخن چینی
کبودرنگ، به رنگ نیل، نیل فام، هر چیز کبودرنگ
نوعی سرماخوردگی که باعث تب و سرفه بشود، زکام
قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه و مغازه، کوی، برزن
ناقل ها، نقل کنندگان، روایت کنندگان، جابه جا کنندگان، جمع واژۀ ناقل
صدایی که از درد یا از سوز دل برآید، آواز سوزناک، شکایت
نخل، از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما
ضایع و خراب، تلف شده، هدررفته، آدم بی دست و پا، کارخراب کن
سپرز رنگی رنگی است میان تیرگی و سیاهی با اندک سپیدی
زبان دراز زن گشنی گشنیدن ورتکی
چشم پنام
کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای
فغان، نالش، آواز بلند که از سوز دل آید
نخله در فارسی یک کویک خرما بن نخ نما پارچه یافرشی که براثراستعمال متمادی تاروپودش آشکارشده: (یقه لباسش نخ نماشده قالی نخ نما)
زکام
نحوه در فارسی روش چگونگی طریقه روش: نحوه کاراین دستگاه چنین است. نحوه تشکیل حزب
پیروان حسن بن علی نحلی که رهنمودی را تنها در فرزندان حسن بن علی (ع) درست و روا می دانستند
مذهب باطل، بخشش بی عوض
آهنگ (قصد)، آماج
نفله کردن از سریای نفل به آرش افتادن از میان رفتن از میان بردن تلف شده از بین رفته، آدم مردنی وضعیف
خرچنگ سنبی، فرموک دکچی رشته ای را گویند که چون تخم بر دوک پیچیده شود
واحد نملیک مورچه
جابه جایی، سخن چینی ترشیده: زنی که دیگر خواستگار ندارد. نقله در فارسی، جمع ناقل، برندگان، باز گویندگان جمع ناقل حاملان برندگان: نقله علوم یونانی
هر چیز نیلی و کبود، عصاره نیل: نیلج، اسب و استر کبود رنگ: (زهر قسم اسب الوان در طویله سمند و ابلق و کورنگ و تیله) (ویس ورامین فرنظا)