جدول جو
جدول جو

معنی نحراء - جستجوی لغت در جدول جو

نحراء
(نُ حَ)
جمع واژۀ نحیر. رجوع به نحیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظراء
تصویر نظراء
نظیرها، مثل ها، مانندها، مساوی ها، همدوش ها، جمع واژۀ نظیر
فرهنگ فارسی عمید
(نُ حَ)
لرزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رعده. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، یازیدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تمطی. (معجم متن اللغه) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَرْ را)
مؤنث: لکل کبد حراء احر
لغت نامه دهخدا
(نُ صَ)
جمع واژۀ نصیر
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ)
جمع واژۀ ناطر. رجوع به ناطر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ ظَ)
جمع واژۀ نظیر. رجوع به نظیر شود: و بر نظرای خود از رودکی و رازی بدان شعر فایق شده. (تاریخ قم ص 11)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
روش. طور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: استمشی فلان نکراء، أی لوناً مما یسهله عند شرب الدواء. (منتهی الارب) ، یعنی به رنگ همان دوائی که آشامیده بود طبیعت وی اجابت کرد. (ناظم الاطباء) ، بلا. سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهاء. فطنت. زیرکی. (یادداشت مؤلف) ، شیطنت. بدذاتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تأنیث انمر. آنچه بر آن خجک های سیاه سپید بود. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به انمر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ حَ)
جمع واژۀ نحیف. رجوع به نحیف شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
صحرا. رجوع به صحرا شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
صفت مشبهۀ مؤنث اصحر، خرمادۀ سرخ و سپیدی آمیخته. یقال: حمار اصحر و اتان ٌ صحراء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حری و حر.
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / نِ زَ نَنْ دَ / دِ)
کاستن چیزی را. کاسته گردانیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نحی. رجوع به نحی (ن / ن / ن ) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سحراء
تصویر سحراء
چشم سرخ چشم خونی، آب تیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
زیرکی هشیاری، زشت ناپسند، زیرک تیز هوش زیرکیدها، سختی شدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصراء
تصویر نصراء
جمع نصیر یاری کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظراء
تصویر نظراء
جمع نظیر، مانندگان همتایان جمع نظیر
فرهنگ لغت هوشیار
نام کوهی است در شمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف به منی و حضرت رسول (ص) پیش از بعثت بسیار به آن کوه عبادت میکردند و نخستین وحی در آنجا به آن حضرت نازل شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحفاء
تصویر نحفاء
جمع نحیف، لاغران نزاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
((نُ))
زیرکی، سختی، شدت
فرهنگ فارسی معین