جدول جو
جدول جو

معنی نحائز - جستجوی لغت در جدول جو

نحائز
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نحیزه. رجوع به نحیزه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حائز
تصویر حائز
جامع، دارا، دربردارنده
فرهنگ فارسی عمید
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نحوص. رجوع به نحوص شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نحیر. رجوع به نحیر شود، جمع واژۀ نحیره. رجوع به نحیره شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از حیازت و حوز. جامع: لیکون للمزید من فضل اﷲ حائزاً و من الثواب بالقدح المعلی فائزاً. (تاریخ بیهقی، نامۀ خلیفه القائم بامراﷲ)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ)
اصل و نژاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اصل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
سرفۀ شتر، یا بیمارئی است در شش شتر که بدان سرفۀ سخت عارض شود آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). بیماری که در شش شتر پدید آمده و سرفۀ سخت کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، اصل و نژاد. (منتهی الارب). رجوع به نحاز (ن / ن ) شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناحیۀ دراز از کشور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حائز
تصویر حائز
جامع، دارا، گردآورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائز
تصویر حائز
دارای
فرهنگ واژه فارسی سره
دارا، دربردارنده، گردآورنده، فراهم آورنده، جامع، واجد
فرهنگ واژه مترادف متضاد