جدول جو
جدول جو

معنی نجیه - جستجوی لغت در جدول جو

نجیه
(نَجی یَ)
تأنیث نجی. رجوع به نجی شود، ناقه نجیه، ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجیبه
تصویر نجیبه
(دخترانه)
مؤنث نجیب، شریف، اصیل، عفیف، پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نجیب
تصویر نجیب
(پسرانه)
شریف، اصیل، عفیف، پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نجمه
تصویر نجمه
(دخترانه)
مؤنث نجم، ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نزیه
تصویر نزیه
پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبیه
تصویر نبیه
شریف، زیرک، دانا، آگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسیه
تصویر نسیه
خرید و فروش چیزی به صورتی که پول آن بعداً پرداخت شود، به طور نسیه مثلاً آن لباس را نسیه خریدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجیبه
تصویر نجیبه
نجیب، اصیل، شریف، خوش گوهر، گرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجعه
تصویر نجعه
جستجوی آب و علف، جستجوی چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجیب
تصویر نجیب
اصیل، شریف، خوش گوهر، گرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجیح
تصویر نجیح
درست، صحیح، پیروز، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
جمع واژۀ نجی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همرازان. (یادداشت مؤلف). و رجوع به نجی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
تأنیث منجی. ج، منجیات. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منجی و منجیات شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برهانیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) (از دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). رستن و رهانیدن (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر بالا افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). بر بالای زمین افکندن و بدین معنی است. قوله تعالی: فالیوم ننجیک ببدنک (آنندراج) ، انباشتن زمین را و بلند کردن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: نجی فلان ارضه، اذا کسبها و رفعها و مخاقه الغرق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
خلق خوی عادت طبیعت، جمع سجایا سجیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیز
تصویر نجیز
انجام یافته درد بی درمان، ریمناک پلید
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه بی ساغ، یک ستاره (در فرهنگ معین این واژه نیز چون نجم با گز مازک برابر آمده) ستاره اخترنجم، گزمازج طرفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیب
تصویر نجیب
اصیل، گرامی
فرهنگ لغت هوشیار
نجیبه در فارسی مونث نجیب ماده شتر گرامی مونث نجیب، جمع نجابت (نجائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیث
تصویر نجیث
آماج، کند درنگ کار، راز نهانی، نشانه خاکین خاک توده
فرهنگ لغت هوشیار
راست و درست، مرد پیروز، رفتار سخت، اندیشه درست، شکیبا صواب درست: ملوک راازمعرفت شروط ریاست وشناختن لوازم سیاست وفیض فضل وبسط عدل وفکرت صحیح ورای نجیح چاره ای نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجید
تصویر نجید
شیر را گویند بسبب شجاعت و جراتش، وقاد، شجاع، نجد، مکروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیر
تصویر نجیر
بنگرید به نجیل واژه نجیر به آرش آهار و سریش پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیره
تصویر نجیره
پاداش، گیاه کوتاه، آسمانه چوبین تاک چوبی
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به نجیل واژه نجیر به آرش آهار و سریش پارسی است. گیاه پنجه مرغی راگویند، گزمازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیش
تصویر نجیش
گرد آمدن سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجیه
تصویر دجیه
کازه شکارگر کومه، تاریکی، کبتک (بچه زنبور عسل)
فرهنگ لغت هوشیار
بی آک، پاکدامن، درستکار، پرهیزگار پاک وپاکیزه، خوش وخرم باصفا، پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
نامور نامی، آگاه دانا فرخاد، بزرگزاد نژاده آگاه هوشیار: تااین سفیه نبیه شودواین بیمایه بپایه ای رسد، شریف بزرگوار، نام آورمشهورمقابل خامل: وصغیروکبیر ومجهول ووجیه وخامل ونبیه همه رابوقت استغاثت دریک نظم وسلک منخرط دارد، جمع نبها
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ناجی و ماده شتر تیز رو مونث ناجی. یا امت ناجیه. مسلمانان. یا فرقه ناجیه. مسلمانان. توضیح شیعیان خود را بدین نامها خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیه
تصویر رجیه
امیدوار امید داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنیه
تصویر جنیه
لیره مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم
فرهنگ لغت هوشیار
نجعه در فارسی گیاه جستن، جست و جوی آب و گیاه، خوراک دلپذیر گیاه جستن خواستن گیاه در جای آن، جستجوی آب وعلف، خوراک مطلوب: ... وتانه بس دیر لهنه کلاب ونجعه ذئاب خواهندشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیه
تصویر نسیه
پسادست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجیب
تصویر نجیب
آزاده، بزرگوار، پاکزاد، نیک نهاد، پاک نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره