جدول جو
جدول جو

معنی نجیرم - جستجوی لغت در جدول جو

نجیرم
(نَ چِ)
شهرکی است از اعمال سیراف و گرمسیر عظیم است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 141). شهری است به ناحیت پارس بر کران دریا و جای بازرگانان است. (حدودالعالم). قریه ای است بزرگ به ساحل فارس به پانزده فرسنگی سیراف، واز آنجاست ابراهیم بن عبداﷲ نحوی لغوی مکنی به ابواسحاق. (یادداشت مؤلف). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیرم
تصویر نیرم
دلیر، پهلوان، نریمان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ رَ)
منسوب به نجیرم است. رجوع به نجیرم شود
لغت نامه دهخدا
(بُ جَ رِ)
قریه ای از قرای غربی مصر است. (از معجم المطبوعات) ، برگزیدن. انتخاب کردن. انتخاب نمودن. (ناظم الاطباء). در نظرگرفتن:
ما را بچشم کرد که تا صید او شدیم
زان پس بچشم رحمت برما نظرنکرد.
خاقانی.
جام جم خویش را بچشم کند
چون درآید بچشم جانانه.
طغرا.
بچشم کرده ام ابروی ماه سیمائی
خیال سبز خطی نقش بسته ام جائی.
حافظ.
، تند و تیز نگریستن. چشم زده کردن. چشم زخم رسانیدن. (برهان قاطع). شقذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چشم زدن و رجوع به چشم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
آسمان خانه از چوب ساخته که در آن نی و جز آن نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). سقف خانه از چوب ساخته که در آن نی و جز آن نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، صفۀ چوبین. (مهذب الاسما) ، شیر با آرد یا روغن آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مسکۀ آمیخته با شیر و آرد. (ناظم الاطباء). طعامی است از شیر و آرد و روغن. (از المنجد). کاچی، شیر تازه که روغن گاوبر آن افکنند. (یادداشت مؤلف) ، طعامی که میان آشامیدن و عصیده بود. (بحرالجواهر) ، گیاه کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پاداش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جزا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آب گرم کرده به سنگ تفسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب گرم. (بحرالجواهر)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
نسر. (برهان قاطع). نسار. (ناظم الاطباء). جائی باشد که آفتاب بر آن کمتر تابد. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که آفتاب نتابد. (جهانگیری) (از سروری) (از ناظم الاطباء). با نسر و نسار قیاس شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، بعضی گویند نسیرم جائی است که پیوسته آفتاب بر آن تابد، والله اعلم. (برهان قاطع) (آنندراج) ، تابدان. (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج). و آن روزنه ای است از خانه که یک جانب آن را پارچه چسبانند و نقاشی کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). روشندان. (جهانگیری). روزنه و دریچه و جائی که در آن آفتاب تابد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
نریمان. پدر سام. (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع). جد رستم. (برهان قاطع). رجوع به نریمان شود:
ز ما باد برسام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود.
فردوسی.
تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.
فردوسی.
توگفتی گو پیلتن رستم است
و یا سام شیر است و یا نیرم است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بمعنی نجم است که گزمازج باشد. جراحتهای تازه را نافع است. (برهان قاطع) (آنندراج). گزمازج. بار درخت گز. (آنندراج) گزمازج. بار درخت گز. (ناظم الاطباء). نجم. نجیل. ثیل. اغرسطس. (یادداشت مؤلف). رجوع به نجیل شود، آهار و سریشی که جولاهگان وکفش دوزان و صحافان به کار می برند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نجیره
تصویر نجیره
پاداش، گیاه کوتاه، آسمانه چوبین تاک چوبی
فرهنگ لغت هوشیار
موضعی که درآنجاآفتاب هرگز نتابدیاکم بتابدمحلی که روبشمال قرار دارد، خانه ای که درسایه کوه ازچوب و خاشاک سازند، سایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیر
تصویر نجیر
بنگرید به نجیل واژه نجیر به آرش آهار و سریش پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیر
تصویر نجیر
((نَ))
آهار و سریشی که جولاهگان و کفش دوزان و صحافان بکار برند
فرهنگ فارسی معین
کنار گذاشته شده، بی اعتنا، گاوی که از قبول گوساله اش سرباز زند
فرهنگ گویش مازندرانی