جدول جو
جدول جو

معنی نجیبانه - جستجوی لغت در جدول جو

نجیبانه
همچون نجیبان، به روش نجیبان
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
فرهنگ فارسی عمید
نجیبانه
آزاد وار زمانه پندی آزاد وار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است (رودکی) همچون نجیبان: باآنهانجیبانه رفتارکرد
فرهنگ لغت هوشیار
نجیبانه
النّبيل
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به عربی
نجیبانه
Chivalrously
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نجیبانه
de manière chevaleresque
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نجیبانه
cavalheirescamente
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نجیبانه
rycersko
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به لهستانی
نجیبانه
рыцарски
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به روسی
نجیبانه
лицарськи
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نجیبانه
ridderlijk
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به هلندی
نجیبانه
ritterlich
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به آلمانی
نجیبانه
caballerosamente
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نجیبانه
शूरवीरता से
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به هندی
نجیبانه
অভিজ্ঞানসঙ্গতভাবে
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به بنگالی
نجیبانه
بہادری سے
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به اردو
نجیبانه
อย่างกล้าหาญ
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به تایلندی
نجیبانه
בכבוד אביר
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به عبری
نجیبانه
騎士のように
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نجیبانه
骑士风度地
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به چینی
نجیبانه
cavallerescamente
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نجیبانه
기사처럼
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به کره ای
نجیبانه
şövalyelikle
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نجیبانه
secara kesatria
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نجیبانه
kwa ustadi
تصویری از نجیبانه
تصویر نجیبانه
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادیبانه
تصویر ادیبانه
مانند ادیبان، ادیب مانند، به روش ادبی، دارای فنون ادب، ادبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریبانه
تصویر غریبانه
درخور غریب، برای مثال نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم (حافظ - ۶۶۶)، به روش غریبان مانند غریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبیبانه
تصویر طبیبانه
مانند طبیبان، به روش پزشکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایبانه
تصویر غایبانه
غیرحضوری، به طور غیرحضوری
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نَ / نِ)
چون نقیبان. مانند نقیبان:
چونکه در آن نقب زبانم گرفت
عشق نقیبانه عنانم گرفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بی کسانه، بیگانه وار در خور غریب: مویه های غریبانه، هر چیز سزاوار بگدایی و مفلسی، بطرز غریبان: غریبانه رفتار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
اونیک در نبودگی ونانه در غیاب کسی کاری را انجام دادن، مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال آید عوض مال به او دهند، غایب باز
فرهنگ لغت هوشیار
گریبانه باج بر شمار گریب زمین مالیات یا عوارضی که بوسیله اندازه گرفتن زمین تعیین شود
فرهنگ لغت هوشیار
ادبمندانه مانند ادیبان: ادیبانه سخن گفت، ادبی مربوط بادبیات: بیانات ادیبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجیعانه
تصویر فجیعانه
به نحوی دردناک بزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریبانه
تصویر اریبانه
مورب
فرهنگ واژه فارسی سره