- نجه (عَ)
دور کردن و راندن کسی را از حاجتش. (از ناظم الاطباء). به ناخوشی استقبال کردن و راندن کسی را از حاجتش، یا به زشت ترین وجهی رد کردن کسی را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). راندن. (یادداشت مؤلف). و فی الحدیث: بعدما نجهها عمر، یعنی پس از آنکه راند او را و بانگ زد بر وی. (از اقرب الموارد). دورکردگی. راندگی. زجر. ردع. (ناظم الاطباء) ، بازداشتن. (یادداشت مؤلف) ، برآمدن بر قومی. (از ناظم الاطبا) (از المنجد). طالع شدن. (از اقرب الموارد) ، داخل شدن در شهری و خوش نداشتن آن را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از المنجد)
