جدول جو
جدول جو

معنی نجار - جستجوی لغت در جدول جو

نجار
چوبکار، درودگر
تصویری از نجار
تصویر نجار
فرهنگ واژه فارسی سره
نجار
اصل و تبار، حسب
لون، رنگ
تصویری از نجار
تصویر نجار
فرهنگ فارسی عمید
نجار
کسی که اشیای چوبی درست می کند، درودگر
تصویری از نجار
تصویر نجار
فرهنگ فارسی عمید
نجار
درودگر، کسی که کارش ساختن اجناس چوبی باشد
تصویری از نجار
تصویر نجار
فرهنگ لغت هوشیار
نجار
((نِ یا نُ))
اصل، تبار، حسب، لون، رنگ
تصویری از نجار
تصویر نجار
فرهنگ فارسی معین
نجار
((نَ جّ))
درودگر، سازنده اشیاء چوبی
تصویری از نجار
تصویر نجار
فرهنگ فارسی معین
نجار
Carpenter
تصویری از نجار
تصویر نجار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نجار
carpinteiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نجار
stolarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
نجار
плотник
دیکشنری فارسی به روسی
نجار
столяр
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نجار
timmerman
دیکشنری فارسی به هلندی
نجار
Zimmermann
دیکشنری فارسی به آلمانی
نجار
carpintero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نجار
menuisier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نجار
carpentiere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نجار
बढ़ई
دیکشنری فارسی به هندی
نجار
কারিগর
دیکشنری فارسی به بنگالی
نجار
tukang kayu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نجار
marangoz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نجار
목수
دیکشنری فارسی به کره ای
نجار
mchoraji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نجار
木匠
دیکشنری فارسی به چینی
نجار
大工
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نجار
נגר
دیکشنری فارسی به عبری
نجار
ช่างไม้
دیکشنری فارسی به تایلندی
نجار
نجّارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
نجار
بڑھئی
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجاری
تصویر نجاری
درودگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجارت
تصویر نجارت
حرفه نجّار، درودگری
فرهنگ فارسی عمید
درود گری کتگری درو گری شغل وعمل نجاردرودگری دروگری، دکان نجاردرودگری، حقی که به نجارده یاقریه پردازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنجار
تصویر هنجار
قاعده، رسم
فرهنگ واژه فارسی سره
پارسی تازی گشته زنگار زنگ فلزات آیینه و جز آن اکسید مس، نامی است که به انواع مختلف استات مس به سبب رنگ سبز آنها داده اند. یا زنگار معدنی زاج سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنجار
تصویر شنجار
پارسی تازی گشته شنگار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنجار
تصویر غنجار
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید