گلگونه و غازه باشد که زنان بر روی مالند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گلگونه باشد که زنان بر روی مالند. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). اگر استعمال شده باشد ریشه اش در سنسکریت ’نجر’ از ’جر’ بمعنی پیری است، چه گاهی سرخاب برای پوشاندن پیری مالیده می شود. (فرهنگ نظام). غنجار. گلگونه. (اوبهی). گلگونه. غازۀ زنان. (انجمن آرا). غازه. سرخاب
گلگونه و غازه باشد که زنان بر روی مالند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گلگونه باشد که زنان بر روی مالند. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). اگر استعمال شده باشد ریشه اش در سنسکریت ’نجر’ از ’جر’ بمعنی پیری است، چه گاهی سرخاب برای پوشاندن پیری مالیده می شود. (فرهنگ نظام). غنجار. گلگونه. (اوبهی). گلگونه. غازۀ زنان. (انجمن آرا). غازه. سرخاب
عبدالرحمن بن احمد بلخی امینی، مکنی به ابوسراقه. از شاعران قرن چهارم هجری و از مداحان سلطان محمود غزنوی یمین الدوله است. او راست: زره پوش ترک من آن ماه پیکر زره دارد از مشک بر ماه انور که دیده ست مشک مسلسل زره سای که دیده ست ماه منور زره ور به مشک اندرش تیر و بهرام و زهره به ماه اندرش سوسن و مشک و عبهر دو یاقوت خوانم لبش را نخوانم که یاقوت را کی بود طعم شکّر؟ رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 41 و 42 شود
عبدالرحمن بن احمد بلخی امینی، مکنی به ابوسراقه. از شاعران قرن چهارم هجری و از مداحان سلطان محمود غزنوی یمین الدوله است. او راست: زره پوش ترک من آن ماه پیکر زره دارد از مشک بر ماه انور که دیده ست مشک مسلسل زره سای که دیده ست ماه منور زره ور به مشک اندرش تیر و بهرام و زهره به ماه اندرش سوسن و مشک و عبهر دو یاقوت خوانم لبش را نخوانم که یاقوت را کی بود طعم شکّر؟ رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 41 و 42 شود
دهی است از دهستان اورامان لهون در بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 14 هزارگزی شمال غربی پاوه و یکهزارگزی مشرق راه پاوه به نوسود، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 331 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش لبنیات، توت، گردو، انار، انگور، سقز، عسل و شغل اهالی کرایه کشی و باغبانی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان اورامان لهون در بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 14 هزارگزی شمال غربی پاوه و یکهزارگزی مشرق راه پاوه به نوسود، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 331 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش لبنیات، توت، گردو، انار، انگور، سقز، عسل و شغل اهالی کرایه کشی و باغبانی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
درودگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). خوزم. (ناظم الاطباء). پیشه وری که کارش ساختن چیزها از چوب و تخته است. (فرهنگ نظام). درگر. اسکاف. دروگر. (یادداشت مؤلف) : همزاد بود آذر نمرودش استاد بود یوسف نجارش. خاقانی. یوسف نجار کیست نوح دروگر که بود تا ز هنر دم زنند بر درامکان او. خاقانی. نجار اگر ز چوب کند شمشیر شمشیر او نبرّد خفتان را. قاآنی. - امثال: خدا نجار نیست، اما در و تخته را خوب جور می کند. - نجار گوهر، گوهرتراش، مجازاً بمعنی شاعر نکته سنج بدیعگو: نجار گوهرم که نحیتان طبع من جز زیر تیشۀ پدر خویشتن نیند. خاقانی
درودگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). خوزم. (ناظم الاطباء). پیشه وری که کارش ساختن چیزها از چوب و تخته است. (فرهنگ نظام). درگر. اسکاف. دروگر. (یادداشت مؤلف) : همزاد بود آذر نمرودش استاد بود یوسف نجارش. خاقانی. یوسف نجار کیست نوح دروگر که بود تا ز هنر دم زنند بر درامکان او. خاقانی. نجار اگر ز چوب کند شمشیر شمشیر او نبرّد خفتان را. قاآنی. - امثال: خدا نجار نیست، اما در و تخته را خوب جور می کند. - نجار گوهر، گوهرتراش، مجازاً بمعنی شاعر نکته سنج بدیعگو: نجار گوهرم که نحیتان طبع من جز زیر تیشۀ پدر خویشتن نیند. خاقانی
اصل. (منتهی الارب) (دهار) (المنجد) (صحاح جوهری) (فرهنگ خطی) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نژاد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اصل مردم. (مهذب الاسماء) ، حسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (صحاح جوهری) (ناظم الاطباء) (المنجد) ، لون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). گونه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رنگ. (ناظم الاطباء) ، فی المثل: کل نجار ابل نجارها، در وی هر گونه اخلاق هست، و این در حق کسی متلون خوی که بریک راه و روش نباشد، استعمال کنند. (منتهی الارب)
اصل. (منتهی الارب) (دهار) (المنجد) (صحاح جوهری) (فرهنگ خطی) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نژاد. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اصل مردم. (مهذب الاسماء) ، حسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (صحاح جوهری) (ناظم الاطباء) (المنجد) ، لون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد). گونه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رنگ. (ناظم الاطباء) ، فی المثل: کل نجار ابل نجارها، در وی هر گونه اخلاق هست، و این در حق کسی متلون خوی که بریک راه و روش نباشد، استعمال کنند. (منتهی الارب)