- نبیسه
- فرزندزاده پسرزاده
معنی نبیسه - جستجوی لغت در جدول جو
- نبیسه ((نَ سَ یا س))
- نواسه. نواسی. نپسه. نپس. نبسه، فرزندزاده، پسرزاده
- نبیسه
- نوه، فرزند فرزند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
الفبا، متن، وات
زنداننال
فرزند نوه، فرزندزاده، فرزند فرزند
نفیس، مال بسیار، هر چیز گران مایه و مرغوب، گران بها
چاه و جوی انباشته و سر بگریبان کشیده، زیادتی باشد که آنرا منجمان در ماه شباط اعتبار کنند، سالی را که طبق قاعده نجومی یکروز بماه آخر آن اضافه کنند کبیسه گویند
فرزندپنجم که پس ازنبیره قرار دارد
نبیله در فارسی مونث نبیل بنگرید به نبیل مونث نبیل، جمع نبائل
فرزند نوه
روز های بد
نفیسه در فارسی مونث نفیس و نامی برای زنان مونث نفیس: با تمامی چینی آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها و دیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری. ، جمع نفائس (نفایس)
سالی که طبق قاعدۀ نجومی یک روز به ماه آخر آن اضافه شود که هر چهار سال یک بار اتفاق می افتد و در آن مازاد ۳۶۵ روز را که ۵ ساعت و ۴۹ دقیقه است جمع کرده و یک سال را ۳۶۶ روز می گیرند
شریف، زیرک، دانا، آگاه
فرزند فرزند، نوه، فرزندزاده
نامور نامی، آگاه دانا فرخاد، بزرگزاد نژاده آگاه هوشیار: تااین سفیه نبیه شودواین بیمایه بپایه ای رسد، شریف بزرگوار، نام آورمشهورمقابل خامل: وصغیروکبیر ومجهول ووجیه وخامل ونبیه همه رابوقت استغاثت دریک نظم وسلک منخرط دارد، جمع نبها
نبس: ووهبناله اسحق ویعقوب نافله وبخشیدیم مرورافرزندی ازپشت او نام او اسحق ونبسه ای نام اویعقوب، جمع نبسگان