نبوه. نفرت کردن. تجنب. دوری و اعراض کردن: اگر نبوتی و نفرتی بینم جهد کنم تا آن را دریابم. (کلیله و دمنه). رجوع به نبوه و نبو شود، بازماندن شمشیر از کار. نبوه. رجوع به نبوه شود
نبوه. نفرت کردن. تجنب. دوری و اعراض کردن: اگر نبوتی و نفرتی بینم جهد کنم تا آن را دریابم. (کلیله و دمنه). رجوع به نَبْوه و نَبْو شود، بازماندن شمشیر از کار. نبوه. رجوع به نَبْوه شود
اسم پارسی قند است که آن را فانیذ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی قند مصفا که بعضی اهل هند آن را مصری گوید. (غیاث اللغات). شکر تبدیل شده به بلورمانند که الفاظ دیگرش قند مکرر و فانیذ است. (فرهنگ نظام). مأخوذ از تازی، شکر مصفای بلوری شده که پرویز نیز گویند (ناظم الاطباء). شکر پختۀ رنگ بگشتۀمتبلورشده. (یادداشت مؤلف). شکر طبرزد: و عمال را بفرمود تا نی شکر بکارند به عمل گاه آمل که سال بیست وپنجهزار من... قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی. (تاریخ طبرستان). سرخ گلی سبزتر از نیشکر خشک نباتی همه جلاب تر. نظامی. تو را رخ چون گل و لب چون نبات است غلط گفتم لبت آب حیات است. نظامی. وقتی به قهر گوی که صد کوزۀ نبات گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی. سعدی. بر کوزۀ آب نه دهان را بردار که کوزۀ نبات است. سعدی. این نبات از کدام شهر آرند تو قلم نیستی که نیشکری. سعدی. راست زهری است شکّرین انجام کج نباتی که تلخ شد زو کام. اوحدی. گفتم که لبت گفت لبم آب حیات گفتم دهنت گفت زهی حب نبات. حافظ. بی تعلق شو که قنادی چو میریزد نبات قالبی امروز می سازد که فردا بشکند. ؟ (از آنندراج). - امثال: خر چه داند بهای قند و نبات ؟
اسم پارسی قند است که آن را فانیذ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی قند مصفا که بعضی اهل هند آن را مصری گوید. (غیاث اللغات). شکر تبدیل شده به بلورمانند که الفاظ دیگرش قند مکرر و فانیذ است. (فرهنگ نظام). مأخوذ از تازی، شکر مصفای بلوری شده که پرویز نیز گویند (ناظم الاطباء). شکر پختۀ رنگ بگشتۀمتبلورشده. (یادداشت مؤلف). شکر طبرزد: و عمال را بفرمود تا نی شکر بکارند به عمل گاه آمل که سال بیست وپنجهزار من... قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی. (تاریخ طبرستان). سرخ گلی سبزتر از نیشکر خشک نباتی همه جلاب ِ تر. نظامی. تو را رخ چون گل و لب چون نبات است غلط گفتم لبت آب حیات است. نظامی. وقتی به قهر گوی که صد کوزۀ نبات گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی. سعدی. بر کوزۀ آب نِه دهان را بردار که کوزۀ نبات است. سعدی. این نبات از کدام شهر آرند تو قلم نیستی که نیشکری. سعدی. راست زهری است شکّرین انجام کج نباتی که تلخ شد زو کام. اوحدی. گفتم که لبت گفت لبم آب حیات گفتم دهنت گفت زهی حب نبات. حافظ. بی تعلق شو که قنادی چو میریزد نبات قالبی امروز می سازد که فردا بشکند. ؟ (از آنندراج). - امثال: خر چه داند بهای قند و نبات ؟
پیغامبری. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از السامی). رسالت. (ناظم الاطباء). پیغمبری. (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث اللغات). خبر دادن از جانب خدا به وحی و الهام که لفظ فارسیش پیغمبری است. (فرهنگ نظام) : تا وزارت را بدو شاه زمانه بازخواند زو وزارت با نبوت هرزمان همسر شود. فرخی. با نبوت چه کار بود او را چون برفت از پی رسن کرباس ؟ ناصرخسرو. به یاری خواست بر حمل نبوت علی را سید سادات دو جهان. ناصرخسرو. و اشارت حضرت نبوت بدین معنی وارد است. (کلیله و دمنه). و آخر ایشان در نبوت و اول در رتبت... ابوالقاسم محمد بن عبداﷲ... بن عبدمناف العربی را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه). حق به شبان تاج نبوت دهد ورنه نبوت چه شناسد شبان ؟ خاقانی. چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودی و احد صلوات آمدش صدا. خاقانی. آسمان نبوت ار مه را چون گریبان صبحدم بشکافت. خاقانی. این سید شعله ای بود از نور نبوت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 247). پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد. سعدی. سنان لسان و تیغ بیان و الشعراء یتبعهم الغاوون از هیبت جلال نبوت... (مقدمۀ حافظ) ، خبر دادن. (غیاث اللغات). اخبار از غیب. پیشگوئی. (یادداشت مؤلف)
پیغامبری. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از السامی). رسالت. (ناظم الاطباء). پیغمبری. (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث اللغات). خبر دادن از جانب خدا به وحی و الهام که لفظ فارسیش پیغمبری است. (فرهنگ نظام) : تا وزارت را بدو شاه زمانه بازخواند زو وزارت با نبوت هرزمان همسر شود. فرخی. با نبوت چه کار بود او را چون برفت از پی رسن کرباس ؟ ناصرخسرو. به یاری خواست بر حمل نبوت علی را سید سادات دو جْهان. ناصرخسرو. و اشارت حضرت نبوت بدین معنی وارد است. (کلیله و دمنه). و آخر ایشان در نبوت و اول در رتبت... ابوالقاسم محمد بن عبداﷲ... بن عبدمناف العربی را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه). حق به شبان تاج نبوت دهد ورنه نبوت چه شناسد شبان ؟ خاقانی. چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودی و احد صلوات آمدش صدا. خاقانی. آسمان نبوت ار مه را چون گریبان صبحدم بشکافت. خاقانی. این سید شعله ای بود از نور نبوت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 247). پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد. سعدی. سنان لسان و تیغ بیان و الشعراء یتبعهم الغاوون از هیبت جلال نبوت... (مقدمۀ حافظ) ، خبر دادن. (غیاث اللغات). اخبار از غیب. پیشگوئی. (یادداشت مؤلف)
دیدن هر نباتی به وقت خود، چنانکه او را ساق و شاخ نباشد، دلیل منفعت است و آن را که ساق و شاخ بود، دلیل بر فزونی مال و جاه بود به قدر سطبری و باریکی و بلندی و کوتاهی. اگر بیند که بر چشم و دهان و گوش او نباتات رسته بود به غایت نیک بود - محمد بن سیرین دیدن نباتات زمین درخواب چهار وجه است. اول: مال و نعمت. دوم: بزرگی و جاه. سوم: منفعت خوش. چهارم: زیادتی حرمت.
دیدن هر نباتی به وقت خود، چنانکه او را ساق و شاخ نباشد، دلیل منفعت است و آن را که ساق و شاخ بود، دلیل بر فزونی مال و جاه بود به قدر سطبری و باریکی و بلندی و کوتاهی. اگر بیند که بر چشم و دهان و گوش او نباتات رسته بود به غایت نیک بود - محمد بن سیرین دیدن نباتات زمین درخواب چهار وجه است. اول: مال و نعمت. دوم: بزرگی و جاه. سوم: منفعت خوش. چهارم: زیادتی حرمت.