پیغامبری. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از السامی). رسالت. (ناظم الاطباء). پیغمبری. (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث اللغات). خبر دادن از جانب خدا به وحی و الهام که لفظ فارسیش پیغمبری است. (فرهنگ نظام) : تا وزارت را بدو شاه زمانه بازخواند زو وزارت با نبوت هرزمان همسر شود. فرخی. با نبوت چه کار بود او را چون برفت از پی رسن کرباس ؟ ناصرخسرو. به یاری خواست بر حمل نبوت علی را سید سادات دو جْهان. ناصرخسرو. و اشارت حضرت نبوت بدین معنی وارد است. (کلیله و دمنه). و آخر ایشان در نبوت و اول در رتبت... ابوالقاسم محمد بن عبداﷲ... بن عبدمناف العربی را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه). حق به شبان تاج نبوت دهد ورنه نبوت چه شناسد شبان ؟ خاقانی. چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودی و احد صلوات آمدش صدا. خاقانی. آسمان نبوت ار مه را چون گریبان صبحدم بشکافت. خاقانی. این سید شعله ای بود از نور نبوت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 247). پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد. سعدی. سنان لسان و تیغ بیان و الشعراء یتبعهم الغاوون از هیبت جلال نبوت... (مقدمۀ حافظ) ، خبر دادن. (غیاث اللغات). اخبار از غیب. پیشگوئی. (یادداشت مؤلف)
نبوه. نفرت کردن. تجنب. دوری و اعراض کردن: اگر نبوتی و نفرتی بینم جهد کنم تا آن را دریابم. (کلیله و دمنه). رجوع به نَبْوه و نَبْو شود، بازماندن شمشیر از کار. نبوه. رجوع به نَبْوه شود