مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: نبحز (به معنی: صداکننده) بت عوّیان است و او مثل انوبس است که خدای مصریان بود و شاید سنگی که بر صخره در کنار راه قدیم دربالای نهر کلب بوده تمثال همین بت و اسم نهر هم از اسم وی گرفته شده باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 870)
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: نبحز (به معنی: صداکننده) بت عوّیان است و او مثل انوبس است که خدای مصریان بود و شاید سنگی که بر صخره در کنار راه قدیم دربالای نهر کلب بوده تمثال همین بت و اسم نهر هم از اسم وی گرفته شده باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 870)
ناکس در حسب و در خوی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد ناکس و لئیم در حسب و در خلق و خوی. (ناظم الاطباء) فرومایه در حسب و خلق. (اقرب الموارد از قاموس) (از معجم متن اللغه) (از المنجد)
ناکس در حسب و در خوی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد ناکس و لئیم در حسب و در خلق و خوی. (ناظم الاطباء) فرومایه در حسب و خلق. (اقرب الموارد از قاموس) (از معجم متن اللغه) (از المنجد)
دور کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دفع. نخس. (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن. (فرهنگ خطی) ، چیزی را با پای زدن. (المنجد) ، سپوختن، درخستن به دست و پای و به چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کوفتن چیزی را در هاون. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوفتن در هاون. (آنندراج). کوفتن به هاون. (تاج المصادر بیهقی). کوبیدن با منحاز. (از المنجد) ، مشت بر سینۀ کسی زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نهز. (از المنجد) ، سرفه کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دور کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دفع. نخس. (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن. (فرهنگ خطی) ، چیزی را با پای زدن. (المنجد) ، سپوختن، درخستن به دست و پای و به چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کوفتن چیزی را در هاون. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوفتن در هاون. (آنندراج). کوفتن به هاون. (تاج المصادر بیهقی). کوبیدن با منحاز. (از المنجد) ، مشت بر سینۀ کسی زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نهز. (از المنجد) ، سرفه کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
بانگ کردن سگ و آهو و تکه و مار. (از منتهی الارب) (آنندراج). بانگ کردن سگ. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر) : نبح الکلب نبحاً و نبیحاً و نباحاً (ن / ن ) و تنباحاً، بانگ کرد سگ، و کذا نبح الظبی و التیس و الحیه. (منتهی الارب). و نیز رجوع به نباح شود، هجا گفتن شاعر. (از اقرب الموارد) : نبح الشاعر، هجا. (اقرب الموارد) (المنجد)، {{اسم}} غوغای مردمان طایفه و بانگ سگ آنها و نیز کثرت و انبوهی آنها. (ناظم الاطباء). ج، نبوح. رجوع به نبوح شود، بانگ سگ. (یادداشت مؤلف)، بانگ آهو. (یادداشت مؤلف)
بانگ کردن سگ و آهو و تکه و مار. (از منتهی الارب) (آنندراج). بانگ کردن سگ. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر) : نبح الکلب نبحاً و نبیحاً و نباحاً (ن ُ / ن ِ) و تنباحاً، بانگ کرد سگ، و کذا نبح الظبی و التیس و الحیه. (منتهی الارب). و نیز رجوع به نباح شود، هجا گفتن شاعر. (از اقرب الموارد) : نبح الشاعر، هجا. (اقرب الموارد) (المنجد)، {{اِسم}} غوغای مردمان طایفه و بانگ سگ آنها و نیز کثرت و انبوهی آنها. (ناظم الاطباء). ج، نبوح. رجوع به نبوح شود، بانگ سگ. (یادداشت مؤلف)، بانگ آهو. (یادداشت مؤلف)