دایرۀ مویینی که در پیشانی و یا در گردن اسب موجود بود و آن را یکی از نشانه های خوب و نیکو می شمرند هر چند که در سینه و یا زیر بغل وی عیب باشد. (ناظم الاطباء)
دایرۀ مویینی که در پیشانی و یا در گردن اسب موجود بود و آن را یکی از نشانه های خوب و نیکو می شمرند هر چند که در سینه و یا زیر بغل وی عیب باشد. (ناظم الاطباء)
ابن ضباب بن خشرم طهوی. مردی از بنوطهیه است. مذاکرات او با ذوالرمه شاعر عرب در الموشح مرزبانی چ 1343 هجری قمری ص 180 و 181 یاد شده است. و شاید هم او مقصود راعی شاعر از این شعر باشد: فلما أتاها حبتر بسلاحه مضی غیر مبهور و منصله انتضی. رجوع به الموشح ص 158 شود
ابن ضباب بن خشرم طهوی. مردی از بنوطهیه است. مذاکرات او با ذوالرمه شاعر عرب در الموشح مرزبانی چ 1343 هجری قمری ص 180 و 181 یاد شده است. و شاید هم او مقصود راعی شاعر از این شعر باشد: فلما أتاها حبتر بسلاحه مضی غیر مبهور و منصله انتضی. رجوع به الموشح ص 158 شود
بر وزن و معنی کفتر است که کبوتر باشد. (برهان). مخفف کبوتر باشد. (فرهنگ جهانگیری). کفتر. کوتر. (رشیدی) : چو چشم تذروان یکی چشمه دید یکی جام چون چشم کبتر کشید. فردوسی (از فرهنگ جهانگیری). چو سرما بود سخت لاغر شوند به آواز برسان کبتر شوند. فردوسی. چو کبتر تبسی خانه کرده هر کابک چو مار سغدی ره یافته به هر کاواک. سوزنی
بر وزن و معنی کفتر است که کبوتر باشد. (برهان). مخفف کبوتر باشد. (فرهنگ جهانگیری). کفتر. کوتر. (رشیدی) : چو چشم تذروان یکی چشمه دید یکی جام چون چشم کبتر کشید. فردوسی (از فرهنگ جهانگیری). چو سرما بود سخت لاغر شوند به آواز برسان کبتر شوند. فردوسی. چو کبتر تبسی خانه کرده هر کابک چو مار سغدی ره یافته به هر کاواک. سوزنی
دم بریده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مقطوع و ناقص. (ناظم الاطباء). بریده. ناتمام چون: کتاب مبتر، نامۀ بریده. نامۀ مبتر، نامۀ ناتمام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچون صباح کاذب خیطی ولی مبتر همچون سراب شوره خطی ولی مزور. شرف الدین شفروه. ملک منطق الطیر طیار داند نه ژاژ مبتر که طیان نماید. خاقانی. آنجا که احمد آمد و آئین هر دو عید زرتشت ابتر است و حدیث مبترش. خاقانی. و بیرون از جزوی چند مبتر که بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها به من رسیده بود، نداشتم. (المعجم، از فرهنگ فارسی معین). از اوراق و طوامیر مبتر متفرق... در تألیف و سمت ترتیب آورده شد. (جامعالتواریخ رشیدی). اما عهد به عهد تاریخ صحیح ایشان به عبارت و خط مغول نامدون ونامرتب فصل فصل مبتر در خزاین نگاهداشته بودند. (جامعالتواریخ رشیدی) ، خراب. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : امروز چه فرق است از این ملک بدان ملک این مرده و آن مرده و املاک مبتر؟ ناصرخسرو (دیوان ص 172). آن کس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 194) ، پراکنده: گفتند در آنجا نه شجر ماند و نه آن دست کان دست پراکنده شد آن جمع مبتر. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 173) ، بی فرزند. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : در یکی شان در قبایل قابل فرمان نشد آخرش چون عنصر اول مبتر ساختند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 113) ، دشمن. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
دم بریده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مقطوع و ناقص. (ناظم الاطباء). بریده. ناتمام چون: کتاب مبتر، نامۀ بریده. نامۀ مبتر، نامۀ ناتمام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچون صباح کاذب خیطی ولی مبتر همچون سراب شوره خطی ولی مزور. شرف الدین شفروه. ملک منطق الطیر طیار داند نه ژاژ مبتر که طیان نماید. خاقانی. آنجا که احمد آمد و آئین هر دو عید زرتشت ابتر است و حدیث مبترش. خاقانی. و بیرون از جزوی چند مبتر که بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها به من رسیده بود، نداشتم. (المعجم، از فرهنگ فارسی معین). از اوراق و طوامیر مبتر متفرق... در تألیف و سمت ترتیب آورده شد. (جامعالتواریخ رشیدی). اما عهد به عهد تاریخ صحیح ایشان به عبارت و خط مغول نامدون ونامرتب فصل فصل مبتر در خزاین نگاهداشته بودند. (جامعالتواریخ رشیدی) ، خراب. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : امروز چه فرق است از این ملک بدان ملک این مرده و آن مرده و املاک مبتر؟ ناصرخسرو (دیوان ص 172). آن کس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 194) ، پراکنده: گفتند در آنجا نه شجر ماند و نه آن دست کان دست پراکنده شد آن جمع مبتر. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 173) ، بی فرزند. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : در یکی شان در قبایل قابل فرمان نشد آخرش چون عنصر اول مبتر ساختند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 113) ، دشمن. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بی اولاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بی فرزند. (آنندراج). مقطوع النسل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بریده و ناتمام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انبتار شود
بی اولاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بی فرزند. (آنندراج). مقطوع النسل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بریده و ناتمام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انبتار شود
دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است