جدول جو
جدول جو

معنی نباه - جستجوی لغت در جدول جو

نباه
(نَ)
بلندبرآمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشرف رفیع. (اقرب الموارد). مشرف عالی رفیع. (معجم متن اللغه). مرتفع مشرف. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبات
تصویر نبات
(دخترانه)
ماده خوراکی سفت، بلورین، و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبسه
تصویر نبسه
فرزند فرزند، نوه، فرزندزاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباح
تصویر نباح
بانگ کردن سگ، بانگ سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباج
تصویر نباج
نباغ، هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباغ
تصویر نباغ
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، بناغ، وسنی، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبال
تصویر نبال
نبل ها، تیرهایی که با کمان اندازند، جمع واژۀ نبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباش
تصویر نباش
کسی که قبرها را نبش می کند، کفن دزد، گورشکاونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبات
تصویر نبات
نوعی شیرینی بلورین که از شیرۀ شکر درست می کنند
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباه
تصویر تباه
ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباذ
تصویر نباذ
نبیذفروش، می فروش، شراب فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباهت
تصویر نباهت
شهرت یافتن، شریف شدن، شرف، زیرکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نباض
تصویر نباض
نبض گیرنده، نبض شناس، پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(نَ هََ)
نجابت. (ناظم الاطباء). بزرگواری. (غیاث اللغات از منتخب اللغات) : و نباهت قدر او پیدا آید. (سندبادنامه ص 8) ، نامواری. (زمخشری). مشهور شدن. (غیاث اللغات). ناموری. اشتهار، آگاهی. (غیاث اللغات). بیداری. (یادداشت مؤلف). رجوع به نبه شود، شرف. (از اقرب الموارد). بزرگی. (ناظم الاطباء) : امیر عضدالدوله با جلالت قدر و نباهت ذکر و خشونت جانب و عزت ملک و نخوت پادشاهی همواره رضاء آن جانب نگاه داشتی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 30). جلالت قدر و نباهت ذکر تو زیادت از آن است که خویشتن را در معارضۀ جماعتی آری که... (ترجمه تاریخ یمینی ص 182). به همه معانی رجوع به نباهه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیدار کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از جباه
تصویر جباه
جمع جبهه، پیشانی ها جمع جبهه پیشانیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فباه
تصویر فباه
رگبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباغ
تصویر نباغ
گرد و خاک آسیا، سپوسه سر سپوسه سر شوره سر، بیرون آینده نباج
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی دانست، آمادگی تیر ساز، تیر دار، تیر فروش، جمع نبیل، زیرکان هشیاران والایان، جمع نبل، تیر ها تیرسازتیرفروش، خداوندتیر تیردارصاحب تیر، جمع نبیل، جمع نبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباله
تصویر نباله
نژادگی، تیز هوشی، گرامکی، تیر گری تیر اندازی ساز و برگ آمادگی
فرهنگ لغت هوشیار
نبس: ووهبناله اسحق ویعقوب نافله وبخشیدیم مرورافرزندی ازپشت او نام او اسحق ونبسه ای نام اویعقوب، جمع نبسگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبصه
تصویر نبصه
واژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابه
تصویر نابه
نام آور، گرامی، هوشیار زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباه
تصویر قباه
نادرست نویسی کپاه قبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباهه
تصویر نباهه
نباهت در فارسی فرخادگی بزرگواری، نژادگی، نام آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظباه
تصویر ظباه
کفتار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباه
تصویر تباه
فاسد شده، از حال برگشته، از حالی بحال بدی افتاده، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباهت
تصویر نباهت
نجابت، بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباه
تصویر انباه
بیدار کردن، فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباه
تصویر رباه
پشته، بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زباه
تصویر زباه
جمع زبیه، پشته های بلند، تپه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباه
تصویر سباه
گول بی مغز، سرخوش سرمست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباض
تصویر نباض
تبرگ گیر (تبرگ نبض) پزشک نبض گیرنده نبض شناس پزشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباهت
تصویر نباهت
((نَ هَ))
بزرگوار شدن، خوشنام شدن، خوشنامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباه
تصویر تباه
باطل، فاسد
فرهنگ واژه فارسی سره