دهی از دهستان بخش گیلان غرب شهرستان اسلام آباد غرب در 3هزارگزی شمال باختری گیلان، کنار شوسۀ گیلان بقصرشیرین، دشت، گرمسیر، مالاریائی، دارای 125 تن سکنه و آب آن از رود خانه گیلان، محصول آن غلات، برنج، توتون، تریاک، حبوبات، لبنیات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان بخش گیلان غرب شهرستان اسلام آباد غرب در 3هزارگزی شمال باختری گیلان، کنار شوسۀ گیلان بقصرشیرین، دشت، گرمسیر، مالاریائی، دارای 125 تن سکنه و آب آن از رود خانه گیلان، محصول آن غلات، برنج، توتون، تریاک، حبوبات، لبنیات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
ابوالقاسم (سید...). فرزند سیدمحترم اشتبینی قره داغی تبریزی، متخلص به نباتی. از عارفان و صوفی مشربان قرن سیزدهم هجری است. او را به لهجۀ ترکی آذربایجانی دیوان شعر است و این دو بیت او راست: گوشۀ وحدت نه عجب جایمش سرّ نهان اوردا هویدایمش عاشق و دیوانه لرین منزلی رتبیه باخ عرش معلایمش. وی به سال 1262 هجری قمری در اشتبین وفات کرد. (از ریحانهالادب ج 4 ص 163 از ذریعه). و نیز رجوع به فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 434 و دانشمندان آذربایجان ص 370 شود
ابوالقاسم (سید...). فرزند سیدمحترم اشتبینی قره داغی تبریزی، متخلص به نباتی. از عارفان و صوفی مشربان قرن سیزدهم هجری است. او را به لهجۀ ترکی آذربایجانی دیوان شعر است و این دو بیت او راست: گوشۀ وحدت نه عجب جایمش سرّ نهان اوردا هویدایمش عاشق و دیوانه لرین منزلی رتبیه باخ عرش معلایمش. وی به سال 1262 هجری قمری در اشتبین وفات کرد. (از ریحانهالادب ج 4 ص 163 از ذریعه). و نیز رجوع به فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 434 و دانشمندان آذربایجان ص 370 شود
منسوب به نبات بمعنی گیاه. (ناظم الاطباء). هر چیز که نسبت به نبات داشته باشد. (فرهنگ نظام) (آنندراج)، از جنس نبات. گیاهی. مقابل جمادی و حیوانی. - نفس نباتی، قوه ای است که جسم را در طول و عرض و عمق بکشد و بزرگ گرداند و نفس طبیعی خادم نفس نباتی باشد (رجوع به طبیعی شود) . نفس نباتی را هشت خادم دیگر باشد و آن جاذبه، ماسکه، هاضمه، ممیزه، دافعه، مصوره، مولده و منمیه است. (یادداشت مؤلف). ، {{حاصل مصدر}} نبات بودن. گیاه بودن: از حال نباتی برسیدم به ستوری یکچند همی بودم چون مرغک بی پر. ناصرخسرو منسوب به نبات بمعنی شکر مصفای بلورین، کنایه از شیرین است. به شیرینی نبات. شیرین چون نبات: انگور نباتی، نام رنگی است. (فرهنگ نظام). به رنگ نبات. (ناظم الاطباء). زرد تیره کم رنگ. رجوع به نباتی رنگ شود: شد جلوه گر آن رنگ نباتی شب مهتاب دارد مزه این عیش که شیر است و شکر هم. ؟ (از آنندراج). - هندوانۀ نباتی، هندوانۀ زردرنگ به رنگ نبات
منسوب به نبات بمعنی گیاه. (ناظم الاطباء). هر چیز که نسبت به نبات داشته باشد. (فرهنگ نظام) (آنندراج)، از جنس نبات. گیاهی. مقابل جمادی و حیوانی. - نفس نباتی، قوه ای است که جسم را در طول و عرض و عمق بکشد و بزرگ گرداند و نفس طبیعی خادم نفس نباتی باشد (رجوع به طبیعی شود) . نفس نباتی را هشت خادم دیگر باشد و آن جاذبه، ماسکه، هاضمه، ممیزه، دافعه، مصوره، مولده و منمیه است. (یادداشت مؤلف). ، {{حاصِل مَصدَر}} نبات بودن. گیاه بودن: از حال نباتی برسیدم به ستوری یکچند همی بودم چون مرغک بی پر. ناصرخسرو منسوب به نبات بمعنی شکر مصفای بلورین، کنایه از شیرین است. به شیرینی نبات. شیرین چون نبات: انگور نباتی، نام رنگی است. (فرهنگ نظام). به رنگ نبات. (ناظم الاطباء). زرد تیره کم رنگ. رجوع به نباتی رنگ شود: شد جلوه گر آن رنگ نباتی شب مهتاب دارد مزه این عیش که شیر است و شکر هم. ؟ (از آنندراج). - هندوانۀ نباتی، هندوانۀ زردرنگ به رنگ نبات
منسوب به نبات است. (الانساب سمعانی). گیاهی. رجوع به نبات شود، گیاه شناس. حشایشی. عشاب. شجار. العارف بالنباتات و الحشائش. (معجم متن اللغه). عارف به نبات. (اقرب الموارد). نبات شناس. رجوع به گیاه شناس شود
منسوب به نبات است. (الانساب سمعانی). گیاهی. رجوع به نبات شود، گیاه شناس. حشایشی. عشاب. شجار. العارف بالنباتات و الحشائش. (معجم متن اللغه). عارف به نبات. (اقرب الموارد). نبات شناس. رجوع به گیاه شناس شود
اگر به خواب بیند طباخی می کرد، اگر آن چه می پخت خوش طعم بود، دلیل منفعت است از پادشاه. اگر آن چه می پخت بدطعم و ناخوش است، تاویل به خلاف این بود. محمد بن سیرین
اگر به خواب بیند طباخی می کرد، اگر آن چه می پخت خوش طعم بود، دلیل منفعت است از پادشاه. اگر آن چه می پخت بدطعم و ناخوش است، تاویل به خلاف این بود. محمد بن سیرین