جدول جو
جدول جو

معنی نایکسان - جستجوی لغت در جدول جو

نایکسان
(یَ / یِ)
نابرابر. نامساوی، ناجور. مختلف. (ناظم الاطباء). که یکسان نیست. مقابل یکسان
لغت نامه دهخدا
نایکسان
نابرابرنامساوی، مختلف ناجورمقابل یکسان
تصویری از نایکسان
تصویر نایکسان
فرهنگ لغت هوشیار
نایکسان
مغایر، خلاف
تصویری از نایکسان
تصویر نایکسان
فرهنگ واژه فارسی سره
نایکسان
متفاوت، مختلف، ناجور، نامساوی، ناهمگن
متضاد: یکسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابیوسان
تصویر نابیوسان
ناگاه، ناگهان، برای مثال برآمد یکی نابیوسان نبرد / که دریا همه خون شد و دشت گرد (اسدی - ۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
سخن دروغ، گفتار بیهوده، خلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارسان
تصویر نارسان
نارس، خام، کنایه از ناتمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازکنان
تصویر نازکنان
در حال ناز کردن و عشوه گری
فرهنگ فارسی عمید
خوار، زار، ذلیل
لغت نامه دهخدا
در کرمان، کول، تنبوشه های بزرگ قنات را گویند، (یادداشت مؤلف)، ناسار، رجوع به ناسار شود
لغت نامه دهخدا
نابونده، ناموجود، معدوم: اعدام، نایابان گردانیدن چیزی، (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
نایابان، (زوزنی)، رجوع به نایابان شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
خرامان با ناز و عشوه. نازان:
سوی حوض آمدند نازکنان
گره از بند فوطه بازکنان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ناگاه. غافل. (برهان قاطع). غفلهً. فجاءه. غیرمنتظر. غیر متوقع. غیرمترقب. غیرمترقبه. غیرمترصد. فجائی. مفاجا. نااندیشیده. بدون مقدمه: رای زدند و گفتند که نااندیشیده و نابیوسان چنین حالی بیفتاد و این بخود ستدن محال باشد. (تاریخ بیهقی ص 497). و این مرگ نابیوسان هم یکی از اتفاق بد بود که دیگر کس نیارست گفت اورا که از آب گذشتن علاج نیست. (تاریخ بیهقی ص 577).
برآمد یکی نابیوسان نبرد
که دریا همه خون شد و دشت گرد.
(گرشاسب نامه).
و این (یعنی من حیث لایحتسب بودن رزق) وصفی است روزی را بغایت طیب و راحت که نابیوسان باشد مهناتر بود. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و مردن مفاجا بسبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی نابیوسان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نابیوسان مفرّج همّی و مفرّح غمی از در دولت خانه جان من درآمد. (سنائی، مقدمۀ حدیقه). محنتی نابیوسان سر برزند. (مرزبان نامه)، ناامید.بی توقع. (آنندراج) (انجمن آرا). بی طمع و توقع. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ وَ)
نشکستن. مقابل شکستن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نایابان
تصویر نایابان
ناموجودمعدوم: اعدام نایابان گردانیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نمی رساند، آنکه نمی رسد نرسیده نامتصل: چو نیکی فزایی بروی خسان بود مزد آن سوی تو نارسان. (شا. لغ)، ناتمام ناقص، نااستوار نارسا: گفت: من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت و نارسان. (مثنوی. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایاوان
تصویر نایاوان
ناموجودمعدوم: اعدام نایابان گردانیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپیوسان
تصویر ناپیوسان
نابیوسان: (فتنه آنکه جنگهای ناپیوسان و کارهای نااندیشیده حادث گردد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابیوسان
تصویر نابیوسان
ناگاه غفله فجاه: (واگراین عزم بنفاذرسانی... تواندبود که هم از آن نظرگاه اومید. . نابیوسان سربرزند)
فرهنگ لغت هوشیار
با ناز و عشوه گری: سوی حوض آمدند نازکنان گره از بند فوطه بازکنان. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکسان
تصویر خاکسان
خوار، ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوسان
تصویر ناوسان
مانندناوبشکل ناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
جمع نیاک
فرهنگ فارسی معین
حالت مشت زنی که در اثر ضربات حریف به زمین افتد ولی تا شمردن ده ثانیه برخاسته و به مبارزه ادامه می دهد، مقابل ناک اوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
((اَ نِ))
افسانه، گفتار و سخن بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نابیوسان
تصویر نابیوسان
ناگاه، ناگهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، آباء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایکسانی
تصویر نایکسانی
تفاوت، مغایرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایسکان
تصویر نایسکان
مخالف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناهمسان
تصویر ناهمسان
متفاوت، بی شباهت
فرهنگ واژه فارسی سره
عشوه کنان، غمزه کنان، کرشمه کنان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مختلف، ناجور، نامناسب، ناهمانند، ناهمگون
متضاد: همانند، همسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد