جدول جو
جدول جو

معنی نایژک - جستجوی لغت در جدول جو

نایژک
هر یک از لوله های بسیار باریک که در داخل ریه در انتهای نایژه قرار دارند
فرهنگ فارسی عمید
نایژک
نام هریک ازتقسیمات بسیارریزو انتهایی نایژه هادرداخل لپک های ریوی که هرکدام بیک حبابچه ششی ختم میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
نایژک((ژَ))
نایژه، هر یک از شاخه های نای که درون شش قرار دارد، نایژه
تصویری از نایژک
تصویر نایژک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نایژه
تصویر نایژه
هر یک از شاخه های نای که درون شش قرار دارد، هر چیزی که مانند نی باشد، لولۀ ابریق و هر لولۀ باریک که آب از آن عبور کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایژک
تصویر ایژک
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، سینجر، آییژ، آلاوه، ژابیژ، جرقّه، آتش پاره، جمره، بلک، خدره، ضرمه، خدره، لخچه، ابیز، اخگر، جمر، جذوه، لخشه
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ / ژِ)
از: نای + ژه = چه، پسوند تصغیر، نایزه. نایچه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نی کوچک. (فرهنگ نظام). نی خرد و کوچک. (ناظم الاطباء) .این لغت در اصل نایچه بود یعنی نی کوچک و چون ژای پارسی با جیم تبدیل می یابد، مانند کژ و کج، نایژه شده. (انجمن آرا) (از آنندراج). نای خرد. نای کوچک. نی چه، نیزه. (ناظم الاطباء)، نی میان خالی. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). نی میان کاواک. (ناظم الاطباء). نی میان تهی. (جهانگیری). انبوبه. (فرهنگ خطی) : و اگر نایژه که به تازی انبوبه گویند به گوش اندرنهند و برمزند صواب باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بگیرند... و به بینی اندردمند به نایژه تا دارو به قعر بینی رسد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر چوبی و نی میان خالی که برگ بر آن رسته و گرهها داشته باشد. (از برهان قاطع). هر ساق یا نی میان خالی که بر آن برگ رسته و دارای گره باشد مانند ساقۀ خوشۀ گندم. (ناظم الاطباء). چوب گندم که ورق بر آن رسته بود و آن را گرهها باشد و به عربی قصبه گویند. (فرهنگ خطی به نقل از السامی فی الاسامی)، چوب خوشۀ گندم. قصب. (برهان قاطع)، گره نی. (ناظم الاطباء)، نی باشد که اطفال آب در آن کنند و نوازند. (فرهنگ خطی)، ماشوره ای که جولاهگان بر آن ریسمان پیچند برای بافتن. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). ماشورۀ بافندگان. (آنندراج) (انجمن آرا). نی باریک مجوف که جولاهان ریسمان بر آن پیچند برای بافتن و آن را ماشوره نیز گویند. (فرهنگ خطی از تحفه). نی میان تهی باشد چنانکه جولاهگان دارند. (جهانگیری)، لولۀ کوچک. (فرهنگ نظام). لولۀ ابریق و لولۀ هر چیزی دیگر را نیز گویند. (برهان قاطع). لوله. لولۀ ابریق و آفتابه و جز آن. (ناظم الاطباء). لوله. (از جهانگیری). بلبل کوزه. لولۀ کوزه:
آری به آب نایژه خو کرده اند از آنک
مستسقیان لجۀ بحر عدن نیند.
خاقانی.
، لوله: نخست نایژه ای سازند املس از سیم و غیر آن چنانکه به مجرای قضیب فروشود و سرو بن او گشاده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، به طریق کنایت به رگ نیز اطلاق می شود، چه آن نیز مانند نیچه میان تهی است. (از انجمن آرا) (از آنندراج)، گلوگاه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و برخاستن وی (فاروق) نایژۀ ضلالت بگسست و جهالت ناچیز شد. (تاریخ سیستان).
گر نایژۀ ابر نشد پاک بریده
چون هیچ عنان بازنپیچد سیلان را.
انوری.
ز چرخ چشمۀ تیغ تو داشتن پرآب
ز خصم نایژۀ حلق بهر مجری را.
انوری.
، مجرای بول.نره. آلت مردی. (ناظم الاطباء) :
به کار اندرش نایژه سست بود
زنش گفت کآن سست خودرست بود.
فردوسی.
، شیر آب انبار و حمام و خم و آوندهای دیگر. مبزل. مبزله. (یادداشت مؤلف)، مجرای آب. لوله یا نی که از آن آب جاری شود. رجوع به نایژه گشادن شود، ابزاری که بدان پول را جلا میدهند. (ناظم الاطباء)، قطرۀ آب. (ناظم الاطباء)، شعبه قصبهالریه. (لغات فرهنگستان). رجوع به نای شود، غیف گونه ای که چون ناودانی یا چون جوئی باشد. (یادداشت مؤلف) : صبغ، نایژه ساختن انگشت را بر خنور به وقت ریختن آنچه باشد از وی به خنور دیگر. (صراح) :
به دیوار بر جویها ساخته
به هر نایژه آب ره تاخته.
اسدی.
- نایژۀ عود، لوله یا استوانه گونه ای که از کوفته و خمیرکردۀ عود کنند سهولت سوختن را و امروز در مشاهد متبرکه سوزند. (یادداشت مؤلف) :
از گوهر محمود و به از گوهر محمود
چونانکه به از عود بود نایژۀ عود.
منوچهری.
بر ارغوان قلادۀ یاقوت بگسلی
بر مشک بید نایژۀ عود بشکنی.
منوچهری.
، آب چکیدن، چنانکه اگر گویند: ’نایژه می کند’ مراد آن باشد که آب میچکد. (برهان قاطع). تقطیر آب. (ناظم الاطباء). رجوع به نایژه کردن و نیز رجوع به نایزه شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
شرارۀ آتش. (برهان) (صحاح الفرس) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
چو زر ساو چکان ایژک ازو لیکن چوبنشستی (کذا)
شدی چوزر ساو چون سیمین پشیزه غیبه و جوشن (کذا).
شهید (از لغت فرس اسدی ص 298).
رجوع به ایبد، ابیژ و آیژک شود
لغت نامه دهخدا
از دهات دهستان نیکنان در بخش بشرویۀ شهرستان فردوس است، در 35 هزارگزی شمال غربی نیکنان در ناحیۀ کوهستانی گرمسیری واقعاست و 44 تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات ومیوه ها و ابریشم است، مردمش به زراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نای کوچک نی کوچک نیچه، نی میان خالی نای میان کاواک: ... وبه بینی اندردمند به نایژه تاداروبه قعربینی رسد، نیزه، چوب خوشه گندم قصب، گره نی، ماشوره ای که جولاهگان برآن ریسمان پیچند برای بافتن ماشوره بافندگان: بلوح پای بپاچاه وقرقربکره بنایژه بمکوک وبتاروپودثیاب. (خاقانی. سج. 54)، لوله (ابریق ظفتابه وجزآنها) : آری به آب نایژه خوکرده اندازآنک مستسقیان لجه بحرعدن نیند. (خاقانی لغ) وازنایژه ناودانهابجای شکرنبات برروی آورده، رگ عرق، گلوگاه: گرنایژه ابرنشدپاک بریده چون هیچ عنان بازنپیچدسیلان راک (انوری لغ)، نام هریک ازتقسیمات وانشعابات دو شعبه نای درداخل نسج ریه یانایچه شعبه قصبه الریه، آلت مردنره: به کاراندرش نایژه سست بود زنش گفت کان سست خود رست بود. (شا. لغ)، شیرآب انبارحمام وغیره، مجرای آب، قیف گونه ای که مانندناودانی یاجویی باشد: به دیواربرجویهاساخته بهرنایژه آب ره تاخته. (گرشا. لغ) یانایژه عود. لوله یااستوانه گونه ای که ازعودکوفته و خمیر کرده سازندبرای سهولت سوختن وامروزدر اماکن متبرکه آنرامیسوزانند: ازگوهرمحمودوبه ازگوهرمحمود چونان که به ازعودبودنایژه عود. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایژک
تصویر ایژک
شراره آتش شراره آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایژه
تصویر نایژه
((ژِ))
نایژه، هر یک از شاخه های نای که درون شش قرار دارد، نایژک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایژک
تصویر ایژک
((ژَ))
شراره آتش
فرهنگ فارسی معین