جدول جو
جدول جو

معنی نایروبی - جستجوی لغت در جدول جو

نایروبی
پایتخت کنیا است و بالغ بر 32000 نفر جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نای رومی
تصویر نای رومی
سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، سورنای، سرغین، شهنا، نای ترکی، شاهنای، سورنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لای روبی
تصویر لای روبی
پاک کردن نهر یا قنات از گل و لای
فرهنگ فارسی عمید
عمل پاک کردن قنات و جز آن ازلای: نثل، لاروبی قنات، تنقیۀ قنات، اباثه، لاروبی کردن چاه، ثل، لاروبی چاه، ثلل، لاروبی چاه، حماء، لاروبی کردن و پاک کردن قنات از لای، انتکاش، لاروبی کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
منسوب است به نیرب از قراء دمشق در نیم فرسخی آن. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ با)
بلا. سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نیرو، رجوع به نیرو شود: دانای یونان ... یاد کرد نیروی و کارکرد و کارپذیری، (از مصنفات بابا افضل ج 6 ص 390) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَیْ یو)
دولت کردان ایوبی یا بنی ایوب، بدست صلاح الدین یوسف فرزند نجم الدین ایوب از اکراد روادیه در شامات و فلسطین و ناحیۀ کوهستانی واقع بین حوضه های علیای دجله وفرات تأسیس گردید و پس از سقوط دولت فاطمی مصر بوسیلۀ صلاح الدین مصر سفلی نیز در قلمرو این دولت قرار گرفت. کردان ایوبی ابتکار جنگهای صلیبی را در دست داشتند و صلاح الدین قهرمان مشهور جنگهای مزبور شناخته شده است. سلطنت این خاندان از 564 تا 648 هجری قمری دوام داشت. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ایوبیان شود
لغت نامه دهخدا
قدرت، نیرومندی، (فرهنگ فارسی معین) : مثال کمیت، شمار و درازنا و پهنا ... بخردی و دانش و نیرویی، (ازدانشنامۀ علائی، الهیات ص 29) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
قلت، کمیابی، (ناظم الاطباء)، نایاب بودن
لغت نامه دهخدا
نام یکی از طوایف ناحیۀ بمپور بلوچستان است، طایفۀ ناروئی مرکب از نهصد خانوار است، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای سه گانه بخش شیب آب شهرستان زابل است این دهستان در جنوب شرقی زابل و نزدیک مرز افغانستان واقع شده و محدود است از شمال به دهستان شهرکی و بخش پشت آب، از مشرق و جنوب به مرز افغانستان و از مغرب به دهستان شیب آب، منطقه ای است جلگه با هوائی معتدل نسبتاً گرم، تمام آبادی های آن نزدیک به هم واقعاند و از رود خانه هیرمند مشروب می شوند، نهرهای بزرگی از رود خانه هیرمند منشعب شده بین قراء این دهستان می گذرد و در موقع طغیان رودخانه عبور از دهی به ده دیگر مشکل است، محصول عمده این دهستان غلات و پنبه و لبنیات و صیفی است، راههای دهستان عموماً مالرو است، دهستان ناروئی از 44آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 20500 نفر است، مرکز دهستان قصبۀ قلعه نو است و قراء مهم آن عبارتند از: علی آباد و خالقداد و قلعه نوخواجه احمد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406)
لغت نامه دهخدا
بدی، ناخوشی، (ناظم الاطباء)، زشتی، تباهی، خوب نبودن، مقابل خوبی، رجوع به خوبی شود:
به بخت تو آرام گیرد جهان
شود جنگ و ناخوبی اندرنهان،
فردوسی،
زمانه به شمشیر او راست گشت
غم و رنج و ناخوبی اندرگذشت،
فردوسی،
بیندیش و این کار را بازجوی
نباید که ناخوبی آید به روی،
فردوسی،
و حمل و سرطان و میزان و جدی دلیلند بر تباهی کار زنان و ناخوبی فعل ایشان، (التفهیم)،
چنان به زشتیش اندرسرشته ناخوبی
که هر که دید بر او کرد لعنت بسیار،
سوزنی،
در آن روضۀ خوب کن جای ما
ببر نقش ناخوبی ازرای ما،
نظامی،
کسی بدیدۀ انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی،
سعدی
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج، در 12 هزارگزی جنوب غرب روانسر و کنار راه سنجابی به جوانرود ودر دشت سردسیر قرار دارد، آبش از رود خانه دولت آبادو محصولش غلات و دیم و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد و در تابستان با اتومبیل میتوان رفت، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 450)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ)
عمل نارو. رجوع به نارو شود، ناروانی. نارایجی: ناروی کار
لغت نامه دهخدا
عمل رفتن خاک، خاک را پاک کردن، جاروب کردن و گرد گرفتن
لغت نامه دهخدا
رقص، (زمخشری)، زفن، بازیگری
لغت نامه دهخدا
(پَرْ)
ناپروا:
بوده نقاش خرد در شجرت متواری
شده فراش صبا درچمنت ناپروای.
انوری (از سندبادنامه ص 23).
از نهیبت ستاره بی آرام
در رکابت زمانه ناپروای.
انوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پایکوبی
تصویر پایکوبی
پاکوبی
فرهنگ لغت هوشیار
بی التفات بی توجه، بی پروا بی باک: یاد باد آنکه رخت شمع طرب می افروخت وین دل سوخته پروانه ناپروا بود. (حافظ)، سراسیمه مشوش مضطرب: قمر زقبضه شمشیر تست ناایمن زحل زپیکرپیکان تست ناپروا. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیروی
تصویر نیروی
(دانای یونان... پس یاد کرد نیروی و کار کرد و کار پذیری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروی
تصویر ناروی
ناروزنی نارو زدن
فرهنگ لغت هوشیار
وازدگی بی بازاری، ناپسندیدگی ناپسندیده بودن نامقبولی، پستی (جنس) کم بهایی: (نامرغوبی جنس باعث کساد بازار است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوبی
تصویر ناخوبی
خوب نبودن، بدی: (و ناخوبی موقع آن سعی در مروت و دیانت بر من پوشیده نبود، {زشتی. یاناخوبیها. فواحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاروبی
تصویر لاروبی
پاک کردن گل و لای (رود قنات و غیره) تنقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیرویی
تصویر نیرویی
قدرت، نیرومندی: (مثال کمیت: شمار و درازنا و پهنالله بخردی و دانش و نیرویی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایابی
تصویر نایابی
یافت نشدن، کمیابی ندرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاروبی
تصویر لاروبی
پاک کردن گل و لای، تنقیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایابی
تصویر نایابی
قحطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایکوبی
تصویر پایکوبی
رقص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامرتبی
تصویر نامرتبی
نا به سامانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تنقیه، لاروبی، لایروبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترقص، دست افشانی، رقاصی، رقص، وشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد