- نایب
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
معنی نایب - جستجوی لغت در جدول جو
- نایب (یِ)
نائب. آنکه بر جای کسی ایستد. وکیل. جانشین. قائم مقام. خلیفه. گماشته. (از ناظم الاطباء). کسی که کار دیگری را انجام دهد، پیشکار. (آنندراج). رجوع به نائب شود، در اصطلاح نظامی:
- نایب اول،ستوان یکم ارتش، درجه ای بین ستوان دوم و سروان.
- نایب دوم، ستوان دوم ارتش، درجه ای بین ستوان سوم و ستوان یکم.
- نایب سرهنگ، سرهنگ دوم، درجه ای بین سرگرد و سرهنگ تمام
- نایب اول،ستوان یکم ارتش، درجه ای بین ستوان دوم و سروان.
- نایب دوم، ستوان دوم ارتش، درجه ای بین ستوان سوم و ستوان یکم.
- نایب سرهنگ، سرهنگ دوم، درجه ای بین سرگرد و سرهنگ تمام
- نایب
جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام
- نایب ((یِ))
جانشین
نایب الزیاره: کسی که از طرف دیگری بقعه متبرکی را زیارت کند
نایب الحکومه: کسی که به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند یا بخشدار (واژه فرهنگستان)
نایب التولیه: کسی که از طرف متولی امور بقعه یا موقوفه ای را اداره کند
نایب الزیاره: کسی که از طرف دیگری بقعه متبرکی را زیارت کند
نایب الحکومه: کسی که به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند یا بخشدار (واژه فرهنگستان)
نایب التولیه: کسی که از طرف متولی امور بقعه یا موقوفه ای را اداره کند
- نایب
جانشین
- نایب
پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هری، نویسندۀ کانادایی، در سال 1874 میلادی در کلیف تون متولد شد و به سال 1945 درگذشت
