جدول جو
جدول جو

معنی ناگپور - جستجوی لغت در جدول جو

ناگپور
از شهرهای هندوستان و مرکز ایالتی به همین نام است و 45000 نفر جمعیت دارد، صنعت نساجی آن معروف است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واسپور
تصویر واسپور
(پسرانه)
لقب نجبا و شاهزادگان اشکانی و ساسانی، نام دانا و هنرمندی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
(پسرانه)
پسر شاه، شاهزاده، نام چند تن از شاهان ساسانی، شاپور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناباور
تصویر ناباور
آنکه سخنی را باور نکند، آنچه درخور باور کردن نباشد، غیر قابل قبول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
پسر شاه، شاهزاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگزیر
تصویر ناگزیر
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزر، خوٰاه ناخوٰاه، چار و ناچار، خوٰاه و ناخوٰاه، ناکام و کام، کام ناکام، خوٰاهی نخوٰاهی، به ضرورت، ناچار، لامحاله، لابد، به ناچار، لاجرم، ناگزرد، لاعلاج، ناگزران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، ناخوشایند مثلاً حوادث ناگوار، بدمزه، خوراکی که در معده هضم نشود، امتلا، سوء هاضمه، تخمه
فرهنگ فارسی عمید
(رامْ)
نام قصبه و مرکز حکومت است در سرزمین بنگاله از ایالت اوریسا و در 71هزارگزی رود خانه گنگ واقع شده است. این قصبه دارای بناهای معظمی مخصوص راجه میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام بخش بزرگی در بنگاله و استان اوریسا که مرکزش نیز بنام رانپور نامیده می شود. مساحت این بخش 527میلیون گز مربع است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در سرزمین گجرات شهرستان احمدآباد هندوستان واقع در 118هزارگزی جنوب باختری احمدآباد. این قصبه دارای قلعه ای معروف و نیز راه آهن میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
کورۀ شاوپور شاپور، این کوره منسوب است به شاپوربن اردشیر بن بابک و اصل این کوره بشاوپور است، (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 141)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است به هندوستان بخطۀ پنجاب در سرخط آهن کراچی به مولتان، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
این کلمه مرکب است از ’تاگ’ و مزید مؤخر ’ور’ بمعنی تاج دار، تاجور، مکلل. رجوع به تاجور و تکفور و حواشی جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 3 صص 484-488 شود. این کلمه را ارمنیان بصورت تگور بمعنی شاه و تاجدار استعمال کنند
لغت نامه دهخدا
از بلاد بلوچستان و از توابع کرمان است، از اقلیم دوم، هوایش گرم و آبش ملایم و مردمش حنفی مذهب، (بستان السیاحه ص 161)، و رجوع به بمپور و بن فهل شود
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در ایالت میرات واقع در شهرستان سهرانپور هندوستان و 25هزارگزی مرکز شهرستان، در اطراف این قصبه باغهای باصفا و گردشگاههای زیبا و دل انگیز وجود دارد، (از قاموس اعلام ترکی ج 3)
قصبه ای است در ایالت اوکرای هندوستان و در گذشته یکی از راجه های معروف هند در آن سکونت داشته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است واقع در ایالت پنجاب از شبه قارۀ هند و امروز جزء کشور پاکستانست، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در ناحیۀ شمالی سرزمین نپال هندوستان، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ناگزیر:
از این خوان پرجیفه روزی ندارم
بجز آنکه باشد از او ناگزورم.
مجد همگر (از آنندراج).
رجوع به ناگزیر و ناگزر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ وَ)
ناگورد. هضم ناشده. تحلیل نرفته. (ازناظم الاطباء). مخفف ناگوار است که طعام ناپخته در معده باشد. (آنندراج) (برهان قاطع) (هفت قلزم) ، غذای نامناسب. غذائی که زود هضم نشود و قابل هضم نباشد. (ناظم الاطباء) ، ناگوار. ناگوارا. امتلاء. (آنندراج) (برهان قاطع) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
پسر شاه شاهزاده، شاپور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاپور
تصویر نشاپور
گوشه ای ازدستگاه نواوماهوروشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگور
تصویر ناگور
ناگوارناگوارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازپرور
تصویر نازپرور
آنکه بملاطفت و ناز و نعمت پرورش یافته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسپور
تصویر واسپور
عنوان شاهزادگان ونجبای اشکانی و ساسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
چیز بد هضم که زود گوارا نشود، تحلیل نرفته، هضم نشده، سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصبور
تصویر ناصبور
ناشکیبا، ناگزیر ناصابرمقابل صبور، ناگزیر مجبور
فرهنگ لغت هوشیار
نانگاشته پیکر ناپذیرفته تصویرنشده، صورت تحقق نیافته: اندر مشیمه عدم از نطفه وجود هردو مصورند ولی نامصورند. (ناصرخسرولغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکور
تصویر نانکور
نمک نشناس، بخیل و دون همت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگزیر
تصویر ناگزیر
ناچار، لاعلاج، لابد، بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
ناگزیر، آنچه که ضرور است دربایست: ازین خوان پر جیفه روزی ندارم بجز آنکه باشد ازو ناگزورم. (مجدهمگر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که هضم نشودبدهضم، بدهضمی امتلا: همیشه لب مرد بسیار خوار در آروغ بد باشد از ناگوار. (نظامی لغ)، ناخوش آینده بطبع بدمزه: (واستقبال مقدم مرا چنین ذخیره نامحدودو شربتی ناگوارمهیا کرده ای، {ناملایم بطبع سخت دشوار: برفقیران محنت و پیری نباشد ناگوار کی غم دندان خوردآن کس که نانی نیستش ک (صائب)، آنکه مصاحبتش ملایم طبع دیگران نباشد گران جان
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که لایق قبول واعتماد نباشد غیرقابل قبول: بلی هرچه ناباورش یافتم زتمکین او روی برتافتم. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
((گُ))
نامطبوع، ناخوش آیند، هضم نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگزیر
تصویر ناگزیر
((گُ))
ناچار، ناگزر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
پسر شاه، شاهزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناباور
تصویر ناباور
بی اعتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناگزیر
تصویر ناگزیر
اکراها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، وخیم
فرهنگ واژه فارسی سره
اجتناب ناپذیر
دیکشنری اردو به فارسی