جدول جو
جدول جو

معنی ناگوالیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ناگوالیدن
(لَتْءْ)
ناگواریدن. (ناظم الاطباء) ، مقابل گوالیدن. رجوع به گوالیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
خم کردن، خم دادن، مانده کردن، خسته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوالیدن
تصویر گوالیدن
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، کوالیدن
اندوختن و جمع کردن، برای مثال بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ شُ دَ)
مرکّب از: گوال + -یدن، پسوند مصدری، قیاس شود با بالیدن. هندی باستان، وی + ورذ (نمو کردن، رشد کردن)، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بالیدن و نمو کردن، اعم از انسان وحیوان. (برهان) (آنندراج)، ارباء. انماء: ایفاع، گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن. تفالی، گوالیدن گیاه. طمی، گوالیدن گیاه. مید. میدان، گوالیدن. (منتهی الارب)، نتو. نشوء. (صراح)، نمو. نما. برکت. ریع. فزون شدن، اندوختن. الفختن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، انباردن. انباشتن:
بزرگان گنج سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی.
طیان.
زمانه از این هردوان بگذرد
تو بگوال چیزی کز او نگذرد.
شهید.
، جنبانیدن کودک را برروی دستها و یا زانوها، جنبیدن از این طرف به آن طرف در راه رفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
مرکّب از: ناو + انیدن، پسوند مصدر متعدی، متعدی ناویدن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، خم کردن. خم دادن. (آنندراج) (برهان قاطع)، خمانیدن. کج کردن. (ناظم الاطباء) : تتابع، ناوانیدن باد سر گیاه را. (منتهی الارب) ، مانده گردانیدن. (برهان قاطع) (آنندراج)، مانده کردن، کندن فرمودن. (ناظم الاطباء)، رجوع به ناویدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَءْفْ)
ناآگاهیدن. آگاه نکردن
لغت نامه دهخدا
(لَت ت)
مقابل گواردن. رجوع به گواردن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مقابل ژولیدن. رجوع به ژولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ دَ)
ناگواریدنی، نابالیدنی. ناروئیدنی
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
نالیدن. زاری کردن. (برهان قاطع) (آنندراج) ، جنبیدن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لرزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَءْ)
نانواختن. مقابل نوازیدن. رجوع به نوازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَب ب)
نگرائیدن. میل نکردن. متمایل ناشدن
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مقابل گزاییدن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناگماردن. رجوع به ناگماردن شود
لغت نامه دهخدا
هضم ناشده. ناگوارده. ناگوار: اگر (آبی را پس طعام) بسیار خورند طعام ناگواریده بیرون آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اندر هر اندامی و از هر گواریدنی چیزی ناتمام ناگواریده بماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ دَ بَ تَ)
هضم ناشدن. به تحلیل نرفتن. مقابل گواریدن.
- ناگواریدن طعام، وخم. وخام: از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، ناگوالیدن. شکافته شدن پوست از شدت سرما و یا گرما، ترکیدن لب. (ناظم الاطباء) ، زرد شدن گیاه از خشکی و نرسیدن آب. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
مقابل گوالیده. رجوع به گوالیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناگواریده
تصویر ناگواریده
هضم نشده ناگوارده: (اگر (آبی راپس طعام) بسیارخورندطعام ناگواریده بیرون آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوالیدن
تصویر گوالیدن
رشد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوالیدن
تصویر نوالیدن
نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
خم کردن خم دادن، مانده کردن خسته گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوانیدن
تصویر ناوانیدن
((دَ))
خم کردن، خم دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوالیدن
تصویر گوالیدن
((گُ دَ))
رشد کردن، بالیدن
فرهنگ فارسی معین