جدول جو
جدول جو

معنی ناگواردنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناگواردنی
(گُ دَ)
غیرقابل گواردن. مقابل گواردنی. رجوع به گواردنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
فرهنگ فارسی عمید
(لَءْمْ)
نگذاردن. مقابل گذاردن
لغت نامه دهخدا
(لَ ثَ)
نگزاردن. ادا نکردن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل گساردن. رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
نگشودنی. بازناکردنی. غیرقابل افتتاح، آشکارناکردنی. غیرقابل ابراز واظهار. مقابل گشادنی. رجوع به گشادنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
مقابل گماردن
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ناگوارا. ناگوار. رجوع به ناگوار شود
لغت نامه دهخدا
گوارده ناشده. هضم ناشده. مقابل گوارده
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاغاردنی
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ دَ / نَ دَ)
مقابل گذاردنی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
نخوردنی. که قابل خوردن نیست. که خوردن را نشاید. که نبایدش خورد. که نتوان خوردش:
هر آنکو کند کار ناکردنی
غمی بایدش خورد ناخوردنی.
(سندبادنامه ص 179).
چرا از پی سنگ ناخوردنی
کنی داوریهای ناکردنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گماردن و گماشتن نیست
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
وانهادنی. بازگذاشتنی. واگذاشتنی. رها کردنی. ترک گفتنی. تسلیم کردنی. قابل واگذاردن. رجوع به واگذاردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
که قابل فرش کردن و گستردن نباشد. مقابل گستردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بدهضمی. تحلیل نرفتگی غذا. (از ناظم الاطباء). طعامی که سلامتی بخش نباشد، ناگوار بودن. مقابل گوارائی. رجوع به ناگوار و ناگواری شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ دَ / دِ)
بدهضمی. تحلیل نرفتگی غذا، نادلچسبی، طعامی که سلامتی بخش نباشد (؟). (ناظم الاطباء). صفت ناگوارنده. رجوع به ناگوارنده و گوارندگی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ رَ دَ / دِ)
وبیل. (ترجمان القرآن). سنگین. ثقیل. وخیم. ناگوار. ناگوارا. مقابل گوارنده. رجوع به گوارنده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
بدهضمی، نادلچسبی. (ناظم الاطباء). رجوع به ناگوارندگی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ دَ بَ تَ)
هضم ناشدن. به تحلیل نرفتن. مقابل گواریدن.
- ناگواریدن طعام، وخم. وخام: از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، ناگوالیدن. شکافته شدن پوست از شدت سرما و یا گرما، ترکیدن لب. (ناظم الاطباء) ، زرد شدن گیاه از خشکی و نرسیدن آب. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ دَ)
ناگواریدنی، نابالیدنی. ناروئیدنی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
که قابل خواندن نیست. که خواندن را نشاید. که نبایدش خواند. مقابل خواندنی. رجوع به خواندنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَت ت)
مقابل گواردن. رجوع به گواردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
تخمه. سوء هضم. وبل. وبال. سنگینی و گرانی در طعام. ناگوارد بودن. رجوع به ناگوارد شود
لغت نامه دهخدا
(گُدَ)
که گذاردنی نیست. غیرقابل گذاشتن
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گزاردن و تأدیه نیست. که اداکردنی نیست. مقابل گزاردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که گساردنی نیست. که نتوانش گسارد. رجوع به گساردنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل آهاردنی. رجوع به ناآهاردنی شود
لغت نامه دهخدا
آنچه که هضم نشودبدهضم، بدهضمی امتلا: همیشه لب مرد بسیار خوار در آروغ بد باشد از ناگوار. (نظامی لغ)، ناخوش آینده بطبع بدمزه: (واستقبال مقدم مرا چنین ذخیره نامحدودو شربتی ناگوارمهیا کرده ای، {ناملایم بطبع سخت دشوار: برفقیران محنت و پیری نباشد ناگوار کی غم دندان خوردآن کس که نانی نیستش ک (صائب)، آنکه مصاحبتش ملایم طبع دیگران نباشد گران جان
فرهنگ لغت هوشیار
ناگواربودن، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ)، امتلا معده تخمه، بدهضمی
فرهنگ لغت هوشیار
غیر قابل خوردنظنچه که خوردن را نشاید هرآن کو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی. (سندبادنامه) مقابل خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نا واردی
تصویر نا واردی
کار ندانی نا آشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگواران
تصویر ناگواران
ناگوارامقابل گواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناواردی
تصویر ناواردی
ناآشنایی بکارناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
خطر
فرهنگ واژه فارسی سره