جدول جو
جدول جو

معنی ناگستردنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناگستردنی
(گُ تَ دَ)
که قابل فرش کردن و گستردن نباشد. مقابل گستردنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گستردنی
تصویر گستردنی
آنچه بر زمین پهن کنند مانند قالی و جز آن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
که گساردنی نیست. که نتوانش گسارد. رجوع به گساردنی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ فَ)
نستردن. مقابل ستردن. رجوع به ستردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
چیزی که گسترند مثل فرش و قالی و امثال آن. (آنندراج). آنکه به زمین پهن کنند، چون: فرش و حصیر و امثال آن. آنچه لایق گستردن و درخور پهن کردن باشد. طراز. فراش. طنو. وطاء (و یا و) . نطعیا نطع. مهاد. مفرش. (منتهی الارب) :
همی بوی مشک آمد از خوردنی
همان زیر زربفت گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز افکندنی
ز گستردنی هم ز آگندنی.
فردوسی.
به کمتر خورش بس کن از خوردنی
مجوی ار نباشدت گستردنی.
فردوسی.
ز زر و ز سیم و زگستردنی
ندیدند کس چیز جز خوردنی.
اسدی.
ز گستردنی بار سیصد هیون
شراع و ستاره ده از گونه گون.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل گساردن. رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
غیرمنبسط. پهن ناکرده. نگسترده. مقابل گسترده
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ دَ)
که ازدر ستایش و ستودن نیست. که ستودن را نشاید. مقابل ستودنی
لغت نامه دهخدا
(سِ پُ دَ)
که سپردنی نیست. مقابل سپردنی. رجوع به سپردنی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تَ دَ)
غیرقابل استدن. نگرفتنی. رجوع به استدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُدَ)
که گذاردنی نیست. غیرقابل گذاشتن
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گزاردن و تأدیه نیست. که اداکردنی نیست. مقابل گزاردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گماردن و گماشتن نیست
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل گواردن. مقابل گواردنی. رجوع به گواردنی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ پَ/پِ بُ دَ)
مدح گفتن:
تا سزا باشد ثناگستردن آل رسول
بنده در عالم بنام تو ثناگستر سزد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(سِ تُ دَ)
محونشدنی. که قابل ستردن نیست. که نتوان آن را سترد و محو کرد. رجوع به ستردنی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ دَ)
که قابل ستاندن نیست. که نباید آن را گرفت. که درخور پذیرفتن و قبول کردن و گرفتن نیست. مقابل ستدنی
لغت نامه دهخدا
لایق گستردن در خور پهن کردن، آنچه بر زمین پهن کنند چون قالی حصیر و غیره بساط: ز زر و زسیم و زگستردنی ندیدند کس چیز جز خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگستردن
تصویر ثناگستردن
مدح گفتن ستایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گستردنی
تصویر گستردنی
((گُ تَ دَ))
هرآنچه که بگسترانند
فرهنگ فارسی معین