جدول جو
جدول جو

معنی گستردنی

گستردنی
آنچه بر زمین پهن کنند مانند قالی و جز آن
تصویری از گستردنی
تصویر گستردنی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گستردنی

گستردنی

گستردنی
لایق گستردن در خور پهن کردن، آنچه بر زمین پهن کنند چون قالی حصیر و غیره بساط: ز زر و زسیم و زگستردنی ندیدند کس چیز جز خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار

گستردنی

گستردنی
چیزی که گسترند مثل فرش و قالی و امثال آن. (آنندراج). آنکه به زمین پهن کنند، چون: فرش و حصیر و امثال آن. آنچه لایق گستردن و درخور پهن کردن باشد. طِراز. فَراش. طَنو. وطاء (وَ یا وِ) . نَطعیا نِطع. مِهاد. مَفرَش. (منتهی الارب) :
همی بوی مشک آمد از خوردنی
همان زیر زربفت گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز افکندنی
ز گستردنی هم ز آگندنی.
فردوسی.
به کمتر خورش بس کن از خوردنی
مجوی ار نباشدت گستردنی.
فردوسی.
ز زر و ز سیم و زگستردنی
ندیدند کس چیز جز خوردنی.
اسدی.
ز گستردنی بار سیصد هیون
شراع و ستاره ده از گونه گون.
اسدی
لغت نامه دهخدا