جدول جو
جدول جو

معنی ناگذاردنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناگذاردنی
(گُدَ)
که گذاردنی نیست. غیرقابل گذاشتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
واگذار کردن، تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن
ترک کردن، ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
تخمه. سوء هضم. وبل. وبال. سنگینی و گرانی در طعام. ناگوارد بودن. رجوع به ناگوارد شود
لغت نامه دهخدا
(لَخْیْ)
مقابل گذاردن. رجوع به گذاردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
قابل نهادن. نهادنی. وضعکردنی، قابل عبور دادن. عبوردادنی
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رِ دَ)
واگذار کردن. تسلیم کردن، ترک گفتن. فروگذار کردن: یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی ص 318) ، سپردن. حواله کردن. محول کردن: و کار به خدا واگذارد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل آهاردنی. رجوع به ناآهاردنی شود
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ وَ دی دَ / دِ / وِ دی دَ / دِ)
گذارده نشده. مقابل گذارده
لغت نامه دهخدا
(لَ ثَ)
نگزاردن. ادا نکردن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل گساردن. رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
نگشودنی. بازناکردنی. غیرقابل افتتاح، آشکارناکردنی. غیرقابل ابراز واظهار. مقابل گشادنی. رجوع به گشادنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
مقابل گماردن
لغت نامه دهخدا
(لَت ت)
مقابل گواردن. رجوع به گواردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نگائیدنی. ناگائیدنی. مقابل گادنی. رجوع به گادنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاغاردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
غیرقابل گواردن. مقابل گواردنی. رجوع به گواردنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
ننهادنی. نگذاشتنی. غیرقابل وضع و گذاشتن
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
که قابل فرش کردن و گستردن نباشد. مقابل گستردنی
لغت نامه دهخدا
(لَءْمْ)
نگذاردن. مقابل گذاردن
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ دَ / نَ دَ)
مقابل گذاردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
وانهادنی. بازگذاشتنی. واگذاشتنی. رها کردنی. ترک گفتنی. تسلیم کردنی. قابل واگذاردن. رجوع به واگذاردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گزاردن و تأدیه نیست. که اداکردنی نیست. مقابل گزاردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که گساردنی نیست. که نتوانش گسارد. رجوع به گساردنی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گماردن و گماشتن نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
تسلیم کردن تفویض کردن، ترک کردن فرو گذار کردن: (... یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را ازآنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ)، حوله کردن بعهده کسی انداختن: (و کار بخدا واگذارده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاگذاردن
تصویر جاگذاردن
نهادن، قرار دادن، چیزی بجای نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
((گُ دَ))
تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی قرار دادن، ترک کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی معین