جدول جو
جدول جو

معنی ناگاهاندن - جستجوی لغت در جدول جو

ناگاهاندن
(لَءْظْ)
ناگاهانیدن. نیاگاهانیدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
آگاه ساختن، آگاه کردن، آگاهی دادن، باخبر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاهان
تصویر ناگاهان
ناگهان، ناگاه، بی وقت، بی خبر، سرزده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگاهانی
تصویر ناگاهانی
ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
ناگهانی، رجوع به ناگهانی شود
لغت نامه دهخدا
(لَءْفْ)
ناآگاهیدن. آگاه نکردن
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نارهانیدن. مقابل رهاندن. رجوع به رهاندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ شُ دَ)
آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاگاهانیدنی. ناگاهانیدنی
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ دَ)
ناگهان، غفلهً، بغتهً، بدیههً، به ناگاه، دفعهً، یکباره:
بگشادش در با کبر شهنشاهان
گفت بسم اﷲ و اندرشد ناگاهان،
منوچهری،
به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ
راست چون غیو کند صفدر بر کردوسی،
منوچهری،
چند ناگاهان به چاه اندر فتاد
آنکه او مر دیگران راه چاه کند،
ناصرخسرو،
کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان
بیند از بیم خروشید نیارد مادر،
انوری،
جهان جان کمال الدین سماعیل
شنیدم وی که ناگاهان فروشد،
اثیرالدین اومانی (از آنندراج)،
،
ناگهانی، فجائی:
موج دریاست قربت شاهان
خشم ایشان بلای ناگاهان،
اوحدی،
- به ناگاهان، ناگاهان، به ناگاه:
ور زآنکه بغرّدی به ناگاهان
پیرامن او هزبر یا ببری،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(لُ)
مقابل آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
آگاه نکرده. بی خبر. مقابل آگاهانیده
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
ناگسلانیدن. مقابل گسلاندن. رجوع به گسلاندن و ناگسلانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ناگاهانیده. مقابل آگاهانده
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ بُ دَ)
نیاگاهانیدن. خبر ندادن. آگاه نکردن. ناآگاهانیدن. مقابل آگاهانیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
آگاه کردن خبردادن اخبار اعلام
فرهنگ لغت هوشیار
ناگهان دفعه غفله: بسحر گاهان ناگاهان ظواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر بر کردوسی. (منوچهری) یابه ناگاهان. غفله ناگهانی: ورزانکه بغردی بناگاهان پیرامن او هزبر یا ببری... (منوچهری لغ)، آنچه که غفله فرارسدناگهانی: موج دریاست قربت شاهان خشم ایشان بلای ناگاهان. (اوحدی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که غفله روی دهد: می چاره مرگ ناگهانی است سرمایه عمر جاودانی است. (واله اصفهانی)، فجاه غفله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
((دَ))
آگاهانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگاهاندن
تصویر آگاهاندن
اعلام کردن، مطلع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره