جدول جو
جدول جو

معنی ناکافته - جستجوی لغت در جدول جو

ناکافته
(نِ تَ / تِ)
نکافته. مقابل کافته. رجوع به کافته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشکفته
تصویر ناشکفته
شکفته نشده، بازنشده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
ناشکفته، نترکیده. ناشکافته
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نکاشتن. ناکاریدن. مقابل کاشتن:
بدانی گه غله برداشتن
که سستی بود تخم ناکاشتن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
که قابل کافتن نیست
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نشکافتن. مقابل شکافتن. رجوع به شکافتن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
بازنشده. نشکفته. شکفته ناشده. مقابل شکفته. رجوع به شکفته شود:
از غنچۀ ناشکفته مستورتری
وز نرگس نیم خفته مخمورتری.
مسعودسعد.
بس غنچۀ ناشکفته بر خاک بریخت.
خیام.
هنوزم غنچۀ گل ناشکفته ست
هنوزم در دریائی نسفته ست.
نظامی.
چون غنچۀ ناشکفته با او
می زد نفسی نهفته با او.
نظامی.
داری زپی چشم بد ای در خوشاب
یک نرگس ناشکفته در زیر نقاب.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ/ سَ دَ / دِ)
نابسیجیده. بی تهیه. بی ساز و برگ. ناآماده:
ولیکن بدینگونه ناساخته
گر آیم دمان گردن افراخته.
فردوسی.
ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه). پیوسته چنان نشین که گویی دشمن بر در است تا اگر ناگه از در درآید ناساخته نباشی. (مجالس سعدی) ، ناتمام. نامهیا. ناقص. کامل و تمام و مهیا نشده: صاحب غازی و دیگران کارها بجد پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود بتمامی بساختند. (تاریخ بیهقی ص 34) ، غافل. بی فکر و اندیشه. بی پروا. (ناظم الاطباء) ، نساخته:
همی گفت ناساخته خانه را
چرا ساختم رزم بیگانه را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
گل که وانشده و شکفته نشده باشد. (ناظم الاطباء). ناشکفته. رجوع به ناشکفته شود.
- ابکار ناشگفته، دوشیزگان بی عیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ناشنیده. مقابل شنفته. رجوع به شنفته شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ)
نروفته. نروبیده. جاروب نشده. که تمیز و جاروب کرده نیست. رجوع به روفته شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
فطیر. (صراح). ورنیامده (خمیر) : خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته. (سندبادنامه ص 140)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ طَ)
مایل نشدن. نگراییدن. روی نیاوردن. متمایل نشدن:
به کژی دلم هیچ ناتافته
روان جای روشن دلان یافته.
فردوسی.
، نتابیدن
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کم نکردن. نکاستن. کاهش ندادن. مقابل کاستن. رجوع به کاستن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناکافته. ناکفته. ناکفیده. مقابل کافته. رجوع به کافته و کفته شود
لغت نامه دهخدا
نشکفته. از هم باز ناشده. نشکافیده. ناشکافته. ناشکفته. مقابل شکافته. رجوع به شکافته شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ دَ / دِ)
نتافته. نتابیده. مقابل تافته. رجوع به تافته شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ دَ / دِ)
نبافته. که بافته نشده است. مقابل بافته
لغت نامه دهخدا
(لَقْ قی دَ / دِ)
نشکافته. ناشکفته. رجوع به ناشکفته شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مقابل کافتن. رجوع به کافتن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
نکشته. کاشته ناشده. نکاشته. غیرمزروع. دست نخورده. مقابل کاشته: زمین معمور ناکاشته بدین مرد به اجارت دادیم. (سندبادنامه ص 263)
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
کاسته نشده. کم نشده. (ناظم الاطباء). مقابل کاسته. رجوع به کاسته شود.
- ماه ناکاسته، بدر. ماه تمام. (ناظم الاطباء) :
یکی نامه درخواست آراسته
فروزان تر از ماه ناکاسته.
فردوسی.
به شب ماه ناکاسته چون بود؟
چنان بود اگر مه به افزون بود.
فردوسی.
مجلس خلوت نگر آراسته
روشن و خوش چون مه ناکاسته.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کوبیده ناشده. ناکوبیده:
خرمنی بودی به دشت افراشته
مهمل و ناکوفته بگذاشته.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
نیافته. به دست نیاورده. تحصیل نکرده:
به دست آوریده خردمند سنگ
به نایافته درّ ندهد ز چنگ.
اسدی.
آن وقت به نشابور بودم سعادت خدمت این دولت نایافته. (تاریخ بیهقی ص 104).
هر در که در اونیاز بینی
نایافته به چو باز بینی.
نظامی.
- نایافته بخش، بی نصیب. بی بهره:
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواندکه شود هستی بخش ؟
، معدوم. نایاب. غیرموجود: فریفته تر از آن کسی نبود که یافته به نایافته دهد. (قابوسنامه).
نایافته در زبانش افکند
در سرزنش جهانش افکند.
نظامی.
موجود به مفقود و یافته را به نایافته مفروش. (خواجه رشیدالدین وزیر غازان).
- امثال:
سنگ به از گوهر نایافته، نظیر:نخودچی به از هیچی
لغت نامه دهخدا
تصویری از واکوفته
تصویر واکوفته
بازکوفته، سوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشکفته
تصویر ناشکفته
شکفته نشده باز نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانهفته
تصویر نانهفته
هویدا، ظاهر، بارز، آشکار، واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگرفته
تصویر ناگرفته
گرفته ناشده، آزاد، غیر مقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخاسته
تصویر ناخاسته
آنکه ازجای بلندنشده، ورنیامده (خمیر) : (خمیر این سخن فطیر است ناخاسته و زلف این عروس مشوش است ناپیراسته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتافته
تصویر ناتافته
نتابیده ناتابیده مقابل تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایافته
تصویر نایافته
بدست نیامده تحصیل نشده، معدوم غیرموجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
بی تهیه، ناآماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساخته
تصویر ناساخته
ساخته نشده، آماده نشده، برقرار نشده، ناآراسته 5- مجهز نشده، بی سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویافته
تصویر نویافته
مکشوفه
فرهنگ واژه فارسی سره
بایر، نامزروع
متضاد: کاشته، مزروع
فرهنگ واژه مترادف متضاد