جدول جو
جدول جو

معنی ناپیموده - جستجوی لغت در جدول جو

ناپیموده
(فَ دَ / دِ)
نامحدود. نامشخص. که پیموده و تحدید نشده است: زمان از دهر به حرکات فلک پیموده است که نام آن روز و شب و ماه و سال و جز آن است و دهر زمان ناپیموده که مر او را آغاز و انجام نیست. (جامعالحکمتین ص 118)
لغت نامه دهخدا
ناپیموده
اندازه ناگرفته، نامحدود نامشخص: (زمان از دهر بحرکات فلک پیموده است که نام آن روزوشب وماه وسال و جزآنست و دهر زمان ناپیموده که مرا و را آغاز و انجام نیست. {مقابل پیموده
تصویری از ناپیموده
تصویر ناپیموده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیموده
تصویر پیموده
اندازه گیری شده، درنوردیده، راهی که رفته شده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ دَ / دِ)
با پیمانه سنجیده. مکیّل. (منتهی الارب). مکیول. (منتهی الارب) : اکتیال، پیموده فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) ، طی کرده. سپرده:
ز خاور همی آمد این، آن ز روم
بسی یافته رنج و پیموده بوم.
اسدی.
- پیموده شدن، گذشتن. سپری شدن:
پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(فَخَ دَ / دِ)
غیرمصفی. غیرمروق. صافی نکرده. تصفیه نشده. مقابل پالوده. رجوع به پالوده شود: شهد، انگبین ناپالوده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ دَ / دِ)
ناشی. نامجرب. مغمّر. غر. غمر. غفل. غیرممتحن. بی تجربه. خام. نکرده کار. ناپخته. دنیا ندیده. ناسخت. ناورزیده. ریاضت نکشیده. ناآموخته. مقابل آزموده. در ناظم الاطباء ناآزموده (به سکون ز) ضبط شده است، بی تجربه. بی وقوف:
بناآزموده مده دل نخست
که لنگ ایستاده نماید درست.
مدار اسب و ناآزموده رهی
مکن جز که با مهربان همرهی.
(گرشاسب نامه ص 159).
بر مردم ناآزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... که اندرمثل آمده است که دد آزموده به از مردم ناآزموده. (از قابوسنامه).
هر که ناآزموده کار بزرگ فرمایدندامت برد. (گلستان). و به مردم ناآزموده اعتماد نکند. (مجالس سعدی).
برد بر دل از جور غم بارها
که ناآزموده کند کارها.
سعدی (بوستان).
، ناآزمودگان، غمر. مغمّر. جمع واژۀ ناآزموده. بی تجربگان. ناپختگان. کار نادیدگان، امتحان نکرده. نیازموده. امتحان نشده:
مخور آب ناآزموده نخست
بدیگر دهانی کن آن بازجست.
نظامی.
تو گنجی سر به مهری نابسوده
بد و نیک جهان ناآزموده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
نفرموده. مقابل فرموده. رجوع به فرموده شود
لغت نامه دهخدا
ظاهرنشده. ظاهرنکرده. (ناظم الاطباء). نهانی. پنهانی. مستتر. که بارز و آشکار نیست:
خیز تا بر تو راز بگشایم
صورت نانموده بنمایم.
نظامی.
هم قصۀ نانموده دانی
هم نامۀ ناگشوده خوانی.
نظامی.
، ناکرده. رجوع به نموده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ)
نیازموده. مقابل آزموده. رجوع به آزموده شود.
دور نه چرخ نازموده هنوز
سال عمرش دوده نبوده هنوز.
خاقانی.
، تحمل نکرده. ندیده:
ای پسر نازموده رنج سفر
نتوان یافت ره به گنج سفر.
شمس العلماء قریب ربانی
لغت نامه دهخدا
لمس نکرده: شکل وی ناپسوده دست صبا شبه وی ناسپرده پای دبور. (کلیله)
فرهنگ لغت هوشیار
با پیمانه سنجیده مکیل: اکتیال پیموده فاستدن: زمان از دهر بحرکات فلک بحرکات پیموده است که نام آن روز و شب و ماه سال و جز آنست و دهر زمان تا پیموده که مراو را آغاز و انجام نیست، طی کرده سپرده: زخاور همی آمد این آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم. (گرشا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپروده
تصویر ناپروده
تربیت نشده پرورش نیافته، ناقص ناتمام: (درعلاج زنی که بچه ناپروده از وی بیفتد... {مقابل پرورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآزموده
تصویر ناآزموده
خام، دنیا ندیده، بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپالوده
تصویر ناپالوده
ناخالص تصفیه ناشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازموده
تصویر نازموده
نیازموده، ندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیموده
تصویر پیموده
((پِ دِ))
اندازه گیری شده، طی کرده، سپرده
فرهنگ فارسی معین
بی تجربه، بی وقوف، تازه کار، خام، ناشی، نامجرب
متضاد: پخته مجرب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناخالص، ناسره
متضاد: ناب
فرهنگ واژه مترادف متضاد