جدول جو
جدول جو

معنی ناپاکرو - جستجوی لغت در جدول جو

ناپاکرو
(دَرْ)
بدروش. نکوهیده رفتار. بدسیرت. بدکار:
کز این کمزنی بود و ناپاکرو
کلاهش ببازار و میزر گرو.
سعدی (بوستان چ یوسفی ص 95)
لغت نامه دهخدا
ناپاکرو
بدرفتار بدروش بدکار: گزین کمزنی بود و ناپاکرو کلاهش ببازار و میزر گرو. (بوستان لغ) مقابل پاکرو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپاک رو
تصویر ناپاک رو
بدروش، بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
چرکینی، آلودگی، کنایه از بدکاری، کنایه از همراه با شهوت
فرهنگ فارسی عمید
(ر رُ)
پیلپای، نام برهمن افسانه ای که داستانهای قدیم هند را بازگو میکرد، اسم وی در کلیله و دمنه آمده است، (فرهنگ فارسی معین)، بمعنی بیدبا، (آنندراج)، یکی از حکمای هند از ندمای دابشلیم، (ناظم الاطباء)، رجوع به بیدبا و بیدپا و رجوع به یشتها ج 2 ص 35 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2324 (حاشیه) و شرح حال رودکی ص 587، 523، 845، 856، 882، 886 و 910 شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
ناسپاس. کافرنعمت. که سپاسگزار نیست. کفور. که ناشکری می کند. مقابل شاکر، به معنی سپاسگزار:
گفتم ای باد اینک آنجارفت خواهم پیش او
تو مرا از شاعران ناشاکر فضلش مدان.
فرخی.
آنکه او شاکر بود باشد ز خیل الاکرمین
و آنکه ناشاکر بود باشد ز خیل الاّخرین.
منوچهری.
رجوع به شاکر شود
لغت نامه دهخدا
نادرستی. بداخلاقی. (ناظم الاطباء). خبث. خباثت. بدجنسی. نابکاری. بد سریرتی. شرارت. گربزی بیش از حد: و زنان ناقص عقل و دینند، از ناپاکی هر چه خواهند بکنند. (اسکندرنامه نسخۀ خطی).
خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک
برخاک آن شهنشه کشور گذشتنی است.
خاقانی.
سری دیدم از مغز پرداخته
بسی سر به ناپاکی افراخته.
نظامی.
و به حقیقت ظلم و فتک و ناپاکی ایشان دولت سلطان را سبب انقطاع بود. (جهانگشای جوینی).
دلیر سیه نامه ای سخت دل
ز ناپاکی ابلیس از وی خجل.
سعدی.
، چرکینی. آلودگی. پلیدی. (ناظم الاطباء). پلشتی. دناست. قذارت، بدکاری. بدعملی. (ناظم الاطباء). آلوده دامنی. بی عفتی: و شومی آن ناپاکی او را دریافت و علت طاعون پدید آمد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 108).
در ایام پدر این ناجوانمرد
ز ناپاکی به پیوندم طمع کرد.
نظامی.
روان گشتش از دیده بر چهره جوی
که برگرد و ناپاکی از من [یوسف مجوی.
سعدی (بوستان).
، ناصافی. (ناظم الاطباء) ، زشتی. بدی، حیض. بی نمازی. قرء مقابل طهر، جنابت. جنب بودن، نجاست. نجسی. رجس
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناپاکدل
تصویر ناپاکدل
کینه توز، حسود، بدنیت، بددل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
خباثت، بدجنسی، بداخلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشاکر
تصویر ناشاکر
کسی که سپاسگزار نیست، کفور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
خباثت
فرهنگ واژه فارسی سره
بی عفتی، پلیدی، فجور، فسق، نانجیبی، آلودگی، غش، چرکینی، دناست، احتلام، جنابت
متضاد: پاکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
النّجاسة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
Impurity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
impureté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
примесь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
זִהוּם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
impureza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
impureza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پلیدی، ناخالصی، شنیعیت، ناپاکی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
ناپاکی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
สิ่งเจือปน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
ketidakmurnian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
杂质
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
不純物
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
домішка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
uchafu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
불순물
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
kirlilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
অপবিত্রতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
अशुद्धता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
zanieczyszczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
Verunreinigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
verontreiniging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
impurità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی