جدول جو
جدول جو

معنی ناپارسایی - جستجوی لغت در جدول جو

ناپارسایی
فسق وفجور بی عفتی، بی احتیاطی
تصویری از ناپارسایی
تصویر ناپارسایی
فرهنگ لغت هوشیار
ناپارسایی
بی تقوایی، فسق، ناپرهیزگاری، ناخداترس
متضاد: پارسایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپارسا
تصویر ناپارسا
ناپرهیزکار، بی تقوی، فاسق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
پرهیزکاری، پاک دامنی، زهد، تقوا، برای مثال سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداری ست در بازار خویش (سعدی۲ - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارسایی
تصویر نارسایی
کوتاهی، ناشایستگی
فرهنگ فارسی عمید
ناپرهیزگاری، بی عفتی، آلوده دامنی، نداشتن پرهیز و طهارت و تقوی، ناپاکی، بی تقوائی، مقابل پارسایی:
به ناپارسائی نگر نغنوی
نیارم نکو گفت اگر نشنوی،
ابوشکور،
ز کار وی ارخون خروشی رواست
که ناپارسائی بر او پادشاست،
فردوسی،
چو آکنده شد پادشائی گرفت
ببالید وناپارسائی گرفت،
فردوسی،
ناپارسائی هم از مردان عار است و هم از زنان، (اسکندرنامۀ خطی)، چون شما را ناپارسائی او معلوم شد، (اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
بی تقوا. فاسق. فاجر. ناحفاظ. ناپاک. آلوده دامن. غیرمتقی. مقابل پارسا:
چنین داد پاسخ که ای پادشا
مده گنج هرگز به ناپارسا.
فردوسی.
سرمایۀ آن ز ضحاک بود
که ناپارسا بود و ناپاک بود.
فردوسی.
کف شاه ابوالقاسم آن پادشا
چنین است ناپاک و ناپارسا.
فردوسی.
زنان پارسا و نیک در جهان بسیار بوده اند و ناپارسا و بی شرم هم بسیار بوده اند. (اسکندرنامۀ خطی).
زنانی که طاعت به رغبت برند
ز مردان ناپارسا بگذرند.
سعدی.
به حق پارسایان کز در خویش
نیندازی من ناپارسا را.
سعدی.
ز زنجیر ناپارسایان برست
که در حلقۀ پارسایان نشست.
سعدی.
، بی احتیاط: [فرستادۀ سلم و تور به فریدون گفت
منم بنده ای شاه را ناسزا
چنین بر تن خویش ناپارسا.
پیامی درشت آوریده به شاه...
فردوسی
لغت نامه دهخدا
رجوع به پارسائی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناپارسا
تصویر ناپارسا
بی تقوا، فاسق، ناپاک، آلوده دامن
فرهنگ لغت هوشیار
عدم بلوغ، کوتاهی قیصری، ناقصی نقصان، عدم تناسب نالایقی، بی ادبی گستاخی، بی عقلی کم عقلی، بی لیاقتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکارایی
تصویر ناکارایی
ایراد
فرهنگ واژه فارسی سره
پاکدامنی، پرهیزگاری، تقوا، خداترسی، زهد، عفت، ورع
متضاد: بی تقوایی، ناپارسایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدنفس، بدنهاد، بی تقوا، فاجر، فاسق، منافق، ناپرهیزکار، نامتدین
متضاد: پارسا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
التّقوى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
Piousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
piété
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
pobożność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
경건함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
набожность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
Frömmigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
پارسائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
ধার্মিকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
uchaji Mungu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
dindarlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
敬虔さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
虔诚
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
חָסִידוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
धर्मपरायणता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
kesalehan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
ความเคร่งศาสนา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
vroomheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
побожність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
devozione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
piedade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پارسایی
تصویر پارسایی
piedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی