جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناپارسا

ناپارسا

ناپارسا
بی تقوا. فاسق. فاجر. ناحفاظ. ناپاک. آلوده دامن. غیرمتقی. مقابل پارسا:
چنین داد پاسخ که ای پادشا
مده گنج هرگز به ناپارسا.
فردوسی.
سرمایۀ آن ز ضحاک بود
که ناپارسا بود و ناپاک بود.
فردوسی.
کف شاه ابوالقاسم آن پادشا
چنین است ناپاک و ناپارسا.
فردوسی.
زنان پارسا و نیک در جهان بسیار بوده اند و ناپارسا و بی شرم هم بسیار بوده اند. (اسکندرنامۀ خطی).
زنانی که طاعت به رغبت برند
ز مردان ناپارسا بگذرند.
سعدی.
به حق پارسایان کز در خویش
نیندازی من ناپارسا را.
سعدی.
ز زنجیر ناپارسایان برست
که در حلقۀ پارسایان نشست.
سعدی.
، بی احتیاط: [فرستادۀ سلم و تور به فریدون گفت
منم بنده ای شاه را ناسزا
چنین بر تن خویش ناپارسا.
پیامی درشت آوریده به شاه...
فردوسی
لغت نامه دهخدا

ساپاردا

ساپاردا
شعبه ای از قبیلۀ آریائی سکاها بودند که در حدود قرن هفتم قبل از میلاد در نواحی شمال غربی ایران سکونت داشتند، و بسال 672 قبل از میلاد در قیامی که طوایف آریائی متحداً بر ضد آسور حیدین کردند و بقلعۀ کی شاشو حمله بردند این قبیله نیز شرکت داشت، در تورات (کتاب عوبدیا جملۀ 20) این طایفه را صنارد نامیده اند، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 173 شود
لغت نامه دهخدا

ناپارسائی

ناپارسائی
ناپرهیزگاری، بی عفتی، آلوده دامنی، نداشتن پرهیز و طهارت و تقوی، ناپاکی، بی تقوائی، مقابل پارسایی:
به ناپارسائی نگر نغنوی
نیارم نکو گفت اگر نشنوی،
ابوشکور،
ز کار وی ارخون خروشی رواست
که ناپارسائی بر او پادشاست،
فردوسی،
چو آکنده شد پادشائی گرفت
ببالید وناپارسائی گرفت،
فردوسی،
ناپارسائی هم از مردان عار است و هم از زنان، (اسکندرنامۀ خطی)، چون شما را ناپارسائی او معلوم شد، (اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا