جدول جو
جدول جو

معنی ناوریده - جستجوی لغت در جدول جو

ناوریده
(چَ)
نیاورده. ناآورده:
من این کنیه را ناوریده بجای
بر و بومتان ناسپرده بپای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ دَ / دِ)
پارچه به اندازۀ لباس که هنوز نبریده باشند دوختن را. نابرید: و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد، دویست هزار درم و اسبی با ستام زرو پنجاه پارچه جامۀ نابریده. (تاریخ بیهقی ص 44).
بسی چینی نورد نابریده
بجز مشک از هوا گردی ندیده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نیاورده. ناآورده. مقابل آورده
لغت نامه دهخدا
ریاضت ناکشیده. ریاضت نادیده. که ورزیده و کارکشته و ماهر نیست
لغت نامه دهخدا
(لِ جَ)
نیاوریدن. نیاوردن. ناآوردن. مقابل آوریدن. رجوع به آوریدن و آوردن شود:
توآن کسی که ترا مثل نافرید ایزد
تو آن کسی که ترا شبه ناورید اختر.
انوری
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مقابل وزیده. رجوع به وزیده شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
نیافریده. آفریده ناشده. غیرمخلوق. خلقت نشده. ناموجود. مقابل آفریده
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
بلعشده. (ناظم الاطباء). رجوع به نواریدن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ تَ / تِ)
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است. که برایگان به دست آمده باشد. رایگان. مفت. مجانی:
درّ است ناخریده و مشک است رایگان
هر چند برفشانی و هر چند برچنی.
منوچهری.
اندوه گل نچیده میداشت
پاس گل ناخریده میداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تِ)
چرا ناکرده. چیزی نخورده. دهان یا لب به خوردنی نزده. لب به خوردنی و آشامیدنی نزده. که چیزی نخورده است. گرسنه و تشنه:
دهان ناچریده دو دیده پر آب
همی بود تا سر کشید آفتاب.
فردوسی.
سه روز است تا ناچریده لبان
همی رزم سازم به روز و شبان.
فردوسی.
بدین سان همی رفت روز و شبان
پر از غم دل و ناچریده لبان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
بمعنی عارض شده باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). این کلمه از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. محمد معین در حاشیۀ برهان آرد: از فرهنگ دساتیر ص 239. رجوع به تاور شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
قبول کرده. که پذیرفته باشد. که قبول کرده باشد
لغت نامه دهخدا
ناپرورده: برد خواهی پیش او ناپروریده شعرخویش ک کرد خواهی در ملامت عرض خودرا مرتهن ک (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
آنچه که شنیده نشده مقابل شنیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوردگه
تصویر ناوردگه
ناوردگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابرویده
تصویر نابرویده
کافر، جمع نابرویدگان: (و خدای (عزوجل) داناست بنابرویدگان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپرسیده
تصویر ناپرسیده
سوال نشده: (اماسخن ناپرسیده مگوی تادررنج نادانسته نیفتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپروده
تصویر ناپروده
تربیت نشده پرورش نیافته، ناقص ناتمام: (درعلاج زنی که بچه ناپروده از وی بیفتد... {مقابل پرورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارمیده
تصویر نارمیده
استراحت نکرده، نیاسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
واصل نشده، نیامده، نرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابریده
تصویر نابریده
نبریده: (و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد دویست هزاردرم و اسبی باستام زر و پنجاه پارچه جامه نابریده. مقابل بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازدیده
تصویر نازدیده
ناز پرورده نازنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخورده
تصویر ناخورده
آنکه چیزنخورده یا ننوشیده، آنچه که خورده نشده: (وآنچ نا خورده بماند یعنی استخوان. . {مقابل خورده. آنکه چیزی رانخورد: چون خورشید آسمان برنده خوردی پز خلق و ناخورنده. (تحفه العراقین) مقابل خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوریده
تصویر آشوریده
شورانیده در هم کرده
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که خریده نشده، رایگان مفت: دراست ناخریده و مشک است رایگان هرچند بر فشانی و هر چند برچنی. (منوچهری)، آزاد حر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوریده
تصویر آشوریده
((دِ))
شورانیده، درهم کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارسیده
تصویر نارسیده
((ر دَ))
ناقص، خام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
Inaudible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
inaudível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
inaudible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
niesłyszalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
неслышимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
нечутний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
onhoorbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشنیده
تصویر ناشنیده
unhörbar
دیکشنری فارسی به آلمانی