آشوریدن آشوریدن شورانیدن، درهم کردن، برهم زدن، زیر و رو کردن، درهم ریختن، آمیختن، سرشتن، آشوردن، آشُردن، فاشورانیدن فرهنگ فارسی عمید
بشوریده بشوریده پشولیده. شوریده. پریشان گشته و جذبه یافته. (از انجمن آرا). منقلب. پریشان. مضطرب. شوریده حالت: شد یک دو مه که بنده بشوریده حالت است زین اختر مشعبد و ایام چاپلوس. شهاب الدین محمد بن هما (از لباب الالباب). و رجوع به شوریدن و پشولیده و شوریده شود لغت نامه دهخدا