جدول جو
جدول جو

معنی ناهویدا - جستجوی لغت در جدول جو

ناهویدا
(هَُ وَ / وِ)
پنهان. مخفی. مستتر. پوشیده. نهان. غیرظاهر. ناآشکار. ناواضح. که نمایان و ظاهر و پیدا نیست.
- ناهویدا شدن، گم شدن. از نظر پنهان شدن: غمامه، ناهویدا شدن راه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
ناهویدا
پنهان مخفی مقابل هویدا
تصویری از ناهویدا
تصویر ناهویدا
فرهنگ لغت هوشیار
ناهویدا
پنهان، مخفی، مستور، ناپدید، ناپدیدار، نامرئی
متضاد: مرئی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناهیرا
تصویر ناهیرا
(پسرانه)
روشنایی، نور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناوخدا
تصویر ناوخدا
ناخدا، هدایت کننده و فرمانده ملوانان کشتی، کشتیبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
آنچه آشکار نباشد، چیزی که به چشم دیده نشود، ناپدید، پنهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
مانده شدن، خسته شدن
رفتار از روی ناز، خرامیدن
به چپ و راست حرکت کردن، برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانویسا
تصویر نانویسا
آنکه نوشتن نداند، آنکه نتواند بنویسد
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَتَ)
ترسیدن، مانند ترسیدن کودک از استاد. (ناظم الاطباء) ؟ رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 392 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناخفتن. آرام نگرفتن. نغنودن. مقابل نویدن
لغت نامه دهخدا
(دُ جُمْ)
امی. عامی. بی سواد. که نوشتن نداند و نتواند:
اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی
چرا آن قبلۀ کل نانویسا بود و ناخوانا.
سنائی
لغت نامه دهخدا
ناودان، (از انجمن آرا)، رجوع به ناودان شود:
روز و شب گاه و بیگه این باران
غافل از راه آب ناویدان،
سنائی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نغنوده. نیارامیده. مقابل نویده. رجوع به نویده شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
ناهشته. نگذاشته
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
جویده نشده. مضغنشده. خائیده نشده. مقابل جویده. رجوع به جویده شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ وَ / وِ)
خفاء. اختفاء. استتار. عدم وضوح. ظاهر و آشکارا نبودن. واضح و لائح نبودن
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ)
نگذاشتن. ننهادن. مقابل هلیدن به معنی نهادن
لغت نامه دهخدا
آنچه بویانیست ظنچه بوی ندارد، آنکه فاقدحس شامه است ویا حس شامه او ضعیف است مقابل بویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
غایب، نامرئی، نامشهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگویا
تصویر ناگویا
آنکه سخن نتواندگفت غیرناطق عجم صامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموید
تصویر ناموید
تائید ناشده، ناموفق، بی تائید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ناودان. روزوشب گاه وبیگه این باران غافل ازراه آب ناویدان. (سنائی انجمن لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نوشتن نداندامی: اگربودی کمال اندرنویسایی وخوانایی چراآن قبله کل نانویسابودوناخواناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهویدایی
تصویر ناهویدایی
پنهان بودن خفااختفاء. مقابل هویدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوخدا
تصویر ناوخدا
ملاح کشتیبان ناوخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناویدن
تصویر ناویدن
((دَ))
میان تهی کردن، خرامیدن، خمیدن، خم شدن، چرت زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناوخدا
تصویر ناوخدا
((خُ))
ملاح، کشتی بان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
غایب، مخفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
Invisible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
invisível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
invisible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
niewidzialny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
невидимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناپیدا
تصویر ناپیدا
невидимий
دیکشنری فارسی به اوکراینی